غزلیات کلیم کاشانی
شکارگاه معانی است کنج خلوت من
شکارگاه معانی است کنج خلوت من زه کمان شکارم کمند وحدت من خدنگ خامه چو پر از بنان من یابد خطا نمی شود از صید…
زین چمن عاشق ز نخل عیش هرگز برنداشت
زین چمن عاشق ز نخل عیش هرگز برنداشت غیر زخم خونچکان هرگز گلی بر سر نداشت عاقبت مکتوب ما را سوی او پروانه برد تاب…
ز خوان غیب یک نعمت نصیب ما و ساغر شد
ز خوان غیب یک نعمت نصیب ما و ساغر شد ز خون خوردن چرا نالیم کاین روزی مقدر شد دل از آمیزش بیگانه و خویشان…
رواج جهل مرکب رسیده است بجائی
رواج جهل مرکب رسیده است بجائی که کرده هر مگسی خویشرا خیال همائی ز طور مرتبه موسوی فرود نیاید بدست کور گر افتد درین زمانه…
دلم با چشم تر یکرنگ از آنست
دلم با چشم تر یکرنگ از آنست که پای اشک خونین در میانست بآب تیغ او نازم که در خاک همان خونابه زخمش روانست چه…
دل شاد از آنم که دل شاد ندارم
دل شاد از آنم که دل شاد ندارم وارسته منم خاطر آزاد ندارم در راه تو جان بر لب و سر بر کف دستم شمع…
دگر بهار چمن را چه دلگشا کردست
دگر بهار چمن را چه دلگشا کردست شکوفه بر سر سبزه نثارها کردست چمن زلاله و گل آنچنان که آب روان اگر گذشته، از آن…
در مدح شاهجهان – سوم
در مدح شاهجهان – سوم به عالم از سر کلک وزارت درفشانی کن بر اوج قدر دائم کار فیض آسمانی کن بزرگان را به قدر…
دختر رز از کنار میکشان یکسو گرفت
دختر رز از کنار میکشان یکسو گرفت پرده ای کز کار ما برداشت خود هر رو گرفت بزم عشرت روشنائی از کجا پیدا کند کاتش…
خوبان که روی بر من بیدل نهادهاند
خوبان که روی بر من بیدل نهادهاند دام از پی شکاری بسمل نهادهاند باشد نشان پا همه خونین به کوی دوست آنجا ز بس که…
چیست کارم، زخم کاری هر زمان برداشتن
چیست کارم، زخم کاری هر زمان برداشتن وز خدنگ جور او زخم سنان برداشتن در کتاب صنع یزدانی خیانت کردنست سرو من جزو کمر را…
چو تاب زلف دهی از بنفشه تاب رود
چو تاب زلف دهی از بنفشه تاب رود زنی چو خنده گل از بس عرق در آب رود چنین که روی جهانی بسوی خود کردی…
جنس کساد چار سوی ناروائیم
جنس کساد چار سوی ناروائیم گوئی بشهر دلشکنان مومیائیم در پرده بهتر است نمود وجود من رنگ خجالتم چه بود، خودنمائیم فقرم ز چهره رنگ…
تا یافت عزت از تو مکان گوالیار
تا یافت عزت از تو مکان گوالیار سوگند خورده چرخ بجان گوالیار گرد سپاه شاه جهان گر نمی رسد بی سرمه بود چشم بتان گوالیار…
پیش چشم مژگانی، کز سرشک شادابست
پیش چشم مژگانی، کز سرشک شادابست سیل آب شمشیرست، موج تیغ بی آبست بخت بد نشد بیدار، ساده لوح پندارد درد تلخکامی را، چاره در…
بیجوهریم و دست ز شمشیر می بریم
بیجوهریم و دست ز شمشیر می بریم موریم و پنجه هنر از شیر می بریم داریم تحفه تو دل پاره پاره ای سودا ببین، که…
بند از زنجیر نتوان کرد دل وارسته را
بند از زنجیر نتوان کرد دل وارسته را میتواند زد به عالم پشت پای بسته را تشنه یک آرزو از همت والا نه ایم خاک…
بسکه از بار غم دهر گرانبار شدم
بسکه از بار غم دهر گرانبار شدم همه رو سجده کنان تا در خمار شدم شیشه پیچ دل از مستی من خود نشکست من باین…
بخیه های زخم با شیرازه اعضا نشد
بخیه های زخم با شیرازه اعضا نشد در غمت جمعیت خاطر نصیب ما نشد حسن و عشق از اتحاد آینه روی همند غنچه تا نگشود…
باده در دور غمت بسکه نشاط افزا نیست
باده در دور غمت بسکه نشاط افزا نیست پنبه را نیز سر همدمی میناست می نمایند مه عید بانگشت، بهم سوی ابروی تو میل مژه…
ای صبا این دل صد چاک به جانان برسان
ای صبا این دل صد چاک به جانان برسان شانه تحفه به آن زلف پریشان برسان به چمن گر گذری نالهای از من نشنو نغمه…
آن بلبلم که عقده دل دانه منست
آن بلبلم که عقده دل دانه منست آبی که هست در قفسم آب آهنست طالع نگر که کشت امیدم ز آب سوخت در کشوری که…
اشکریزان در غمت چون رو به هامون میکنم
اشکریزان در غمت چون رو به هامون میکنم کاسه مجنون و جام لاله پرخون میکنم طالبی دارم که میافتد گره در کار من سر چو…
از در محرومی استمداد همت کرده ایم
از در محرومی استمداد همت کرده ایم آرزوها را تمام از سینه رخصت کرده ایم کیست تا مارا بدست کم تواند برگرفت بر سر یکپای…