حد البشیر بشاره یا جار

حد البشیر بشاره یا جار دهش الفؤاد بما حداه و حاروا سمعوا نداء الحق من فم طارق قرب الخیام الیکم و الدار و دنا کریم…

ادامه مطلب

چون نظر کردن همه اوصاف خوب اندر دلست

چون نظر کردن همه اوصاف خوب اندر دلست وین همه اوصاف رسوا معدنش آب و گلست از هوا و شهوت ای جان آب و گل…

ادامه مطلب

چون دل جانا بنشین بنشین

چون دل جانا بنشین بنشین چون جان بی‌جا بنشین بنشین بلکا دلکا کم کن یغما ای خوش سیما بنشین بنشین عمری گشتی همچون کشتی اندر…

ادامه مطلب

چون ببینی آفتاب از روی دلبر یاد کن

چون ببینی آفتاب از روی دلبر یاد کن چون ببینی ابر را از اشک چاکر یاد کن چون ببینی ماه نو را همچو من بگداخته…

ادامه مطلب

چو عشق آمد که جان با من سپاری

چو عشق آمد که جان با من سپاری چرا زوتر نگویی کآری آری جهان سوزید ز آتش‌های خوبان جمال عشق و روی عشق باری چو…

ادامه مطلب

چو بی گه آمدی باری درآ مردانه‌ای ساقی

چو بی گه آمدی باری درآ مردانه‌ای ساقی بپیما پنج پیمانه به یک پیمانه‌ای ساقی ز جام باده عرشی حصار فرش ویران کن پس آنگه…

ادامه مطلب

چهره شرمگین تو بستد شرمگان من

چهره شرمگین تو بستد شرمگان من شور تو کرد عاقبت فتنه و شر مکان من مه که نشانده تو است لابه کنان به پیش تو…

ادامه مطلب

چه دانی تو که در باطن چه شاهی همنشین دارم

چه دانی تو که در باطن چه شاهی همنشین دارم رخ زرین من منگر که پای آهنین دارم بدان شه که مرا آورد کلی روی…

ادامه مطلب

چه افسردی در آن گوشه چرا تو هم نمی‌گردی

چه افسردی در آن گوشه چرا تو هم نمی‌گردی مگر تو فکر منحوسی که جز بر غم نمی‌گردی چو آمد موسی عمران چرا از آل…

ادامه مطلب

چند خسپیم صبوح است صلا برخیزیم

چند خسپیم صبوح است صلا برخیزیم آب رحمت بستانیم و بر آتش ریزیم آن کمیت عربی را که فلک پیمای است وقت زین است و…

ادامه مطلب

چشم‌ها وا نمی‌شود از خواب

چشم‌ها وا نمی‌شود از خواب چشم بگشا و جمع را دریاب بنگر آخر که بی‌قرار شدست چشم در چشم خانه چون سیماب گشت شب دیر…

ادامه مطلب

چرا ز اندیشه ای بیچاره گشتی

چرا ز اندیشه ای بیچاره گشتی فرورفتی به خود غمخواره گشتی تو را من پاره پاره جمع کردم چرا از وسوسه صدپاره گشتی ز دارالملک…

ادامه مطلب

جز لطف و جز حلاوت خود از شکر چه آید

جز لطف و جز حلاوت خود از شکر چه آید جز نور بخش کردن خود از قمر چه آید جز رنگ‌های دلکش از گلستان چه…

ادامه مطلب

جانا بیار باده که ایام می‌رود

جانا بیار باده که ایام می‌رود تلخی غم به لذت آن جام می‌رود جامی که عقل و روح حریف و جلیس اوست نی نفس کوردل…

ادامه مطلب

جان جانی و جان صد جانی

جان جانی و جان صد جانی می‌زنی نعره‌های پنهانی هر کی کر نیست بشنود وصفت نعل معکوس و خفیه می‌رانی غیر احمق به فهم این…

ادامه مطلب

توی که بدرقه باشی گهی گهی رهزن

توی که بدرقه باشی گهی گهی رهزن توی که خرمن مایی و آفت خرمن هزار جامه بدوزی ز عشق و پاره کنی و آنگهان بنویسی…

ادامه مطلب

تو کیی در این ضمیرم که فزونتر از جهانی

تو کیی در این ضمیرم که فزونتر از جهانی تو که نکته جهانی ز چه نکته می‌جهانی تو کدام و من کدامم تو چه نام…

ادامه مطلب

تو خود دانی که من بی‌تو عدم باشم عدم باشم

تو خود دانی که من بی‌تو عدم باشم عدم باشم عدم خود قابل هست است از آن هم نیز کم باشم چو زان یوسف جدا…

ادامه مطلب

تو آن ماهی که در گردون نگنجی

تو آن ماهی که در گردون نگنجی تو آن آبی که در جیحون نگنجی تو آن دری که از دریا فزونی تو آن کوهی که…

ادامه مطلب

ترش ترش بنشستی بهانه دربستی

ترش ترش بنشستی بهانه دربستی که ندهم آبت زیرا که کوزه بشکستی هزار کوزه زرین به جای آن بدهم مگیر سخت مرا ز آنچ رفت…

ادامه مطلب

تا عشق تو سوخت همچو عودم

تا عشق تو سوخت همچو عودم یک عقده نماند از وجودم گه باروی چرخ رخنه کردم گه سکه آفتاب سودم چون مه پی آفتاب رفتم…

ادامه مطلب

تا بنستانی تو انصاف از جهود خیبری

تا بنستانی تو انصاف از جهود خیبری جان به جانان کی رسانی دل به حضرت کی بری جعفر طیاروار ار آب و از گل کی…

ادامه مطلب

پیش از آن کاندر جهان باغ و می و انگور بود

پیش از آن کاندر جهان باغ و می و انگور بود از شراب لایزالی جان ما مخمور بود ما به بغداد جهان جان اناالحق می‌زدیم…

ادامه مطلب

پرده بگردان و بزن ساز نو

پرده بگردان و بزن ساز نو هین که رسید از فلک آواز نو تازه و خندان نشود گوش و هوش تا ز خرد درنرسد راز…

ادامه مطلب

بیایید بیایید به گلزار بگردیم

بیایید بیایید به گلزار بگردیم بر این نقطه اقبال چو پرگار بگردیم بیایید که امروز به اقبال و به پیروز چو عشاق نوآموز بر آن…

ادامه مطلب

بیا کامشب به جان بخشی به زلف یار می‌ماند

بیا کامشب به جان بخشی به زلف یار می‌ماند جمال ماه نورافشان بدان رخسار می‌ماند به گرد چرخ استاره چو مشتاقان آواره که از سوز…

ادامه مطلب

بیا بیا که تو از نادرات ایامی

بیا بیا که تو از نادرات ایامی برادری پدری مادری دلارامی به نام خوب تو مرده ز گور برخیزد گزاف نیست برادر چنین نکونامی تو…

ادامه مطلب

بی یار مهل ما را بی‌یار مخسب امشب

بی یار مهل ما را بی‌یار مخسب امشب زنهار مخور با ما زنهار مخسب امشب امشب ز خود افزونیم در عشق دگرگونیم این بار ببین…

ادامه مطلب

بوسیسی افندیمو هم محسن و هم مه رو

بوسیسی افندیمو هم محسن و هم مه رو نیپو سر کینیکا چونم من و چونی تو یا نعم صباح ای جان مستند همه رندان تا…

ادامه مطلب

به گوشه‌ای بروم گوش آن قدح گیرم

به گوشه‌ای بروم گوش آن قدح گیرم که عاشق قدح و درد و خصم تدبیرم خوش است گوشه و یا گوشه گشته‌ای چون من به…

ادامه مطلب

به شکرخنده اگر می‌ببرد جان مرا

به شکرخنده اگر می‌ببرد جان مرا متع الله فوادی بحبیبی ابدا جانم آن لحظه بخندد که ویش قبض کند انما یوم اجزای اذا اسکرها مغز…

ادامه مطلب

ای جان تو جانم را از خویش خبر کرده

ای جان تو جانم را از خویش خبر کرده اندیشه تو هر دم در بنده اثر کرده ای هر چه بیندیشی در خاطر تو آید…

ادامه مطلب

به حیلت تو خواهی که در را ببندی

به حیلت تو خواهی که در را ببندی بنالی چو رنجور و سر را ببندی چو رنجور والله که آن زور داری که بر چرخ…

ادامه مطلب

به جان پاک تو ای معدن سخا و وفا

به جان پاک تو ای معدن سخا و وفا که صبر نیست مرا بی‌تو ای عزیز بیا چه جای صبر که گر کوه قاف بود…

ادامه مطلب

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کان چهره مشعشع تابانم…

ادامه مطلب

بگو ای تازه رو، کم کن ملولی

بگو ای تازه رو، کم کن ملولی که تو رو تازه از اصل اصولی خیالی گول گیری گر بیاید چنین داند که تو مغرور و…

ادامه مطلب

بفریفتیم دوش و پرندوش به دستان

بفریفتیم دوش و پرندوش به دستان خوردم دغل گرم تو چون عشوه پرستان دی عهد نکردی بروم بازبیایم سوگند نخوردی که بجویم دل مستان گفتی…

ادامه مطلب

بس جهد می کردم که من آیینه نیکی شوم

بس جهد می کردم که من آیینه نیکی شوم تو حکم می کردی که من خمخانه سیکی شوم خمخانه خاصان شدم دریای غواصان شدم خورشید…

ادامه مطلب

برفتم دی به پیشش سخت پرجوش

برفتم دی به پیشش سخت پرجوش نپرسید او مرا بنشست خاموش نظر کردم بر او یعنی که واپرس که بی‌روی چو ماهم چون بدی دوش…

ادامه مطلب

برای عاشق و دزدست شب فراخ و دراز

برای عاشق و دزدست شب فراخ و دراز هلا بیا شب لولی و کار هر دو بساز من از خزینه سلطان عقیق و در دزدم…

ادامه مطلب

بر من نیستی یارا کجایی

بر من نیستی یارا کجایی به هر جایی که هستی جان فزایی ز خشم من به هر ناکس بسازی به رغم من به هر آتش…

ادامه مطلب

بده آن باده جانی که چنانیم همه

بده آن باده جانی که چنانیم همه که می از جام و سر از پای ندانیم همه همه سرسبزتر از سوسن و از شاخ گلیم…

ادامه مطلب

بت من به طعنه گوید چه میان ره فتادی

بت من به طعنه گوید چه میان ره فتادی صنما چرا نیفتم ز چنان میی که دادی صنما چنان فتادم که به حشر هم نخیزم…

ادامه مطلب

بانگ زدم نیم شبان کیست در این خانه دل

بانگ زدم نیم شبان کیست در این خانه دل گفت منم کز رخ من شد مه و خورشید خجل گفت که این خانه دل پر…

ادامه مطلب

بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم

بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم هفت اختر بی‌آب را کاین خاکیان را می…

ادامه مطلب

باز چون گل سوی گلشن می‌روی

باز چون گل سوی گلشن می‌روی با توام گر چه که بی‌من می‌روی صدزبان شد سوسن اندر شرح تو گلرخا خوش سوی سوسن می‌روی سوی…

ادامه مطلب

بار دگر از راه سوی چاه رسیدیم

بار دگر از راه سوی چاه رسیدیم وز غربت اجسام بالله رسیدیم با اسب بدان شاه کسی چون نرسیده‌ست ما اسب بدادیم و بدان شاه…

ادامه مطلب

با هر کی تو درسازی می‌دانک نیاسایی

با هر کی تو درسازی می‌دانک نیاسایی زیر و زبرت دارم زیرا که تو از مایی تا تو نشوی رسوا آن سر نشود پیدا کان…

ادامه مطلب

با تلخی معزولی میری بنمی ارزد

با تلخی معزولی میری بنمی ارزد یک روز همی‌خندد صد سال همی‌لرزد خربندگی و آنگه از بهر خر مرده بهر گل پژمرده با خار همی‌سازد…

ادامه مطلب

این کیست این این کیست این هذا جنون العاشقین

این کیست این این کیست این هذا جنون العاشقین از آسمان خوشتر شده در نور او روی زمین بی‌هوشی جان‌هاست این یا گوهر کان‌هاست این…

ادامه مطلب