دعا گویی است کار من بگویم تا نطق دارم

دعا گویی است کار من بگویم تا نطق دارم قبول تو دعاها را بر آن باری چه حق دارم به گرد شمع سمع تو دعاهاام…

ادامه مطلب

درخت و آتشی دیدم ندا آمد که جانانم

درخت و آتشی دیدم ندا آمد که جانانم مرا می خواند آن آتش مگر موسی عمرانم دخلت التیه بالبلوی و ذقت المن و السلوی چهل…

ادامه مطلب

در شهر شما یکی نگاریست

در شهر شما یکی نگاریست کز وی دل و عقل بی‌قراریست هر نفسی را از او نصیبیست هر باغی را از او بهاریست در هر…

ادامه مطلب

در دل خیالش زان بود تا تو به هر سو ننگری

در دل خیالش زان بود تا تو به هر سو ننگری و آن لطف بی‌حد زان کند تا هیچ از حد نگذری با صوفیان صاف…

ادامه مطلب

در این سرما سر ما داری امروز

در این سرما سر ما داری امروز سر عیش و تماشا داری امروز تویی خورشید و ما پیشت چو ذره که ما را بی‌سر و…

ادامه مطلب

خیز که امروز جهان آن ماست

خیز که امروز جهان آن ماست جان و جهان ساقی و مهمان ماست در دل و در دیده دیو و پری دبدبه فر سلیمان ماست…

ادامه مطلب

خوش بود فرش تن نور دیده

خوش بود فرش تن نور دیده خوش بود مرغ جان بپریده جان نادیده خسیس شده جان دیده رسیده در دیده جان زرین و جان سنگین…

ادامه مطلب

خنک جانی که او یاری پسندد

خنک جانی که او یاری پسندد کز او دوریش خود صورت نبندد تو باشی خنده و یار تو شادی که بی‌شادی دهان کس نخندد تو…

ادامه مطلب

خشم مرو خواجه! پشیمان شوی

خشم مرو خواجه! پشیمان شوی جمع نشین، ورنه پریشان شوی طیره مشو خیره مرو زین چمن ورنه چو جغدان سوی ویران شوی گر بگریزی ز…

ادامه مطلب

خبر کن ای ستاره یار ما را

خبر کن ای ستاره یار ما را که دریابد دل خون خوار ما را خبر کن آن طبیب عاشقان را که تا شربت دهد بیمار…

ادامه مطلب

حبیب کعبه جانست اگر نمی‌دانید

حبیب کعبه جانست اگر نمی‌دانید به هر طرف که بگردید رو بگردانید که جان ویست به عالم اگر شما جسمید که جان جمله جان‌هاست اگر…

ادامه مطلب

چون نبینم من جمالت صد جهان خود دیده گیر

چون نبینم من جمالت صد جهان خود دیده گیر چون حدیث تو نباشد سر سر بشنیده گیر ای که در خوابت ندیده آدم و ذریتش…

ادامه مطلب

چون درشوی در باغ دل مانند گل خوش بو شوی

چون درشوی در باغ دل مانند گل خوش بو شوی چون برپری سوی فلک همچون ملک مه رو شوی گر همچو روغن سوزدت خود روشنی…

ادامه مطلب

چو یقین شده‌ست دل را که تو جان جان جانی

چو یقین شده‌ست دل را که تو جان جان جانی بگشا در عنایت که ستون صد جهانی چو فراق گشت سرکش بزنی تو گردنش خوش…

ادامه مطلب

چو شیر و انگبین جانا چه باشد گر درآمیزی

چو شیر و انگبین جانا چه باشد گر درآمیزی عسل از شیر نگریزد تو هم باید که نگریزی اگر نالایقم جانا شوم لایق به فر…

ادامه مطلب

چو به شهر تو رسیدم تو ز من گوشه گزیدی

چو به شهر تو رسیدم تو ز من گوشه گزیدی چو ز شهر تو برفتم به وداعیم ندیدی تو اگر لطف گزینی و اگر بر…

ادامه مطلب

چهار شعر بگفتم بگفت نی به از این

چهار شعر بگفتم بگفت نی به از این بلی ولیک بده اولا شراب گزین بده به خمس مبارک مرا ششم جامی بگو بگیر و درآشام…

ادامه مطلب

چه حریصی که مرا بی‌خور و بی‌خواب کنی

چه حریصی که مرا بی‌خور و بی‌خواب کنی درکشی روی و مرا روی به محراب کنی آب را در دهنم تلختر از زهر کنی زهره‌ام…

ادامه مطلب

چه آفتاب جمالی که از مجره گشادی

چه آفتاب جمالی که از مجره گشادی درون روزن عالم چو روز بخت فتادی هزار سوسن نادر ز روی گل بشکفتی هزار رسم دل افزا…

ادامه مطلب

چند بوسه وظیفه تعیین کن

چند بوسه وظیفه تعیین کن به شکرخنده‌ایم شیرین کن آن دلت را خدای نرم کناد این دعای خوش است آمین کن مگر این را به…

ادامه مطلب

چشمم همی‌پرد مگر آن یار می‌رسد

چشمم همی‌پرد مگر آن یار می‌رسد دل می‌جهد نشانه که دلدار می‌رسد این هدهد از سپاه سلیمان همی‌پرد وین بلبل از نواحی گلزار می‌رسد جامی…

ادامه مطلب

جور و جفا و دوریی کان کنکار می‌کند

جور و جفا و دوریی کان کنکار می‌کند بر دل و جان عاشقان چون کنه کار می‌کند هم تک یار یار کو راحت مطلقست او…

ادامه مطلب

جز جانب دل به دل نیاییم

جز جانب دل به دل نیاییم یک لحظه برون دل نپاییم ماننده نای سربریده بی‌برگ شدیم و بانواییم همچون جگر کباب عاشق جز آتش عشق…

ادامه مطلب

جان و سر تو که بگو بی‌نفاق

جان و سر تو که بگو بی‌نفاق در کرم و حسن چرایی تو طاق روی چو خورشید تو بخشش کند روز وصالی که ندارد فراق…

ادامه مطلب

جان جان مایی، خوشتر از حلوایی

جان جان مایی، خوشتر از حلوایی چرخ را پر کردزینت و زیبایی دایهٔ هستیها، چشمهٔ مستیها سرده مستانی، و افت سرهایی باغ و گنج خاکی،…

ادامه مطلب

توبه نکنم هرگز زین جرم که من دارم

توبه نکنم هرگز زین جرم که من دارم زان کس که کند توبه زین واقعه بیزارم مجنون ز غم لیلی چون توبه نکرد ای جان…

ادامه مطلب

تو عاشقی چه کسی از کجا رسیدستی

تو عاشقی چه کسی از کجا رسیدستی مرا چه می‌نگری کژ به شب خریدستی چه ظلم کردم بر تو که چون ستم زدگان کله زدی…

ادامه مطلب

تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمی‌دانم

تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمی‌دانم وزین سرگشته مجنون چه می خواهی نمی‌دانم در این درگاه بی‌چونی همه لطف است و موزونی…

ادامه مطلب

تو آسمان منی من زمین به حیرانی

تو آسمان منی من زمین به حیرانی که دم به دم ز دل من چه چیز رویانی زمین خشک لبم من ببار آب کرم زمین…

ادامه مطلب

تدبیر کند بنده و تقدیر نداند

تدبیر کند بنده و تقدیر نداند تدبیر به تقدیر خداوند نماند بنده چو بیندیشد پیداست چه بیند حیله بکند لیک خدایی نتواند گامی دو چنان…

ادامه مطلب

تا شدستی امیر چوگانی

تا شدستی امیر چوگانی ما شدستیم گوی میدانی ما در این دور مست و بی‌خبریم سر این دور را تو می‌دانی چون به دور و…

ادامه مطلب

پیغام زاهدان را کآمد بلای توبه

پیغام زاهدان را کآمد بلای توبه با آن جمال و خوبی آخر چه جای توبه هم زهد برشکسته هم توبه توبه کرده چون هست عاشقان…

ادامه مطلب

پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکست

پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکست نظاره تو بر همه جان‌ها مبارکست یک لحظه سایه از سر ما دورتر مکن دانسته‌ای که سایه…

ادامه مطلب

پر ده آن جام می را ساقیا بار دیگر

پر ده آن جام می را ساقیا بار دیگر نیست در دین و دنیا همچو تو یار دیگر کفر دان در طریقت جهل دان در…

ادامه مطلب

بیامد عید ای ساقی عنایت را نمی‌دانی

بیامد عید ای ساقی عنایت را نمی‌دانی غلامانند سلطان را بیارا بزم سلطانی منم مخمور و مست تو قدح خواهم ز دست تو قدح از…

ادامه مطلب

بیا کامروز بیرون از جهانم

بیا کامروز بیرون از جهانم بیا کامروز من از خود نهانم گرفتم دشنه‌ای وز خود بریدم نه آن خود نه آن دیگرانم غلط کردم نبریدم…

ادامه مطلب

بیا بوسه به چند است از آن لعل مثمن

بیا بوسه به چند است از آن لعل مثمن اگر بوسه به جانی است فریضه است خریدن چو آن بوسه پاک است نه اندرخور خاک…

ادامه مطلب

بیا امروز ما مهمان میریم

بیا امروز ما مهمان میریم بیا تا پیش میر خود بمیریم ز مرگ ما جهانی زنده گردد ازیرا ما نه قربان حقیریم به مرغی جبرئیلی…

ادامه مطلب

بوسه بده خویش را ای صنم سیمتن

بوسه بده خویش را ای صنم سیمتن ای به خطا تو مجوی خویشتن اندر ختن گر به بر اندرکشی سیمبری چون تو کو بوسه جان…

ادامه مطلب

به گوش دل پنهانی بگفت رحمت کل

به گوش دل پنهانی بگفت رحمت کل که هر چه خواهی می‌کن ولی ز ما مسکل تو آن ما و من آن تو همچو دیده…

ادامه مطلب

به شاه نهانی رسیدی که نوشت

به شاه نهانی رسیدی که نوشت می آسمانی چشیدی که نوشت نگار ختن را حیات چمن را میان گلستان کشیدی که نوشت ایا جان دلبر…

ادامه مطلب

ای جان گذرکرده از این گنبد ناری

ای جان گذرکرده از این گنبد ناری در سلطنت فقر و فنا کار تو داری ای رخت کشیده به نهان خانه بینش وی کشته وجود…

ادامه مطلب

به حق آنک بخواندی مرا ز گوشه بام

به حق آنک بخواندی مرا ز گوشه بام اشارتی که بکردی به سر به جای سلام به حق آنک گشادی کمر که می نروم که…

ادامه مطلب

به تن این جا به باطن در چه کاری

به تن این جا به باطن در چه کاری شکاری می‌کنی یا تو شکاری کز او در آینه ساعت به ساعت همی‌تابد عجب نقش و…

ادامه مطلب

بنشسته به گوشه‌ای دو سه مست ترانه گو

بنشسته به گوشه‌ای دو سه مست ترانه گو ز دل و جان لطیفتر شده مهمان عنده ز طرب چون حشر شود سرشان مستتر شود فتد…

ادامه مطلب

بگفتم حال دل گویم از آن نوعی که دانستم

بگفتم حال دل گویم از آن نوعی که دانستم برآمد موج آب چشم و خون دل نتانستم شکسته بسته می گفتم پریر از شرح دل…

ادامه مطلب

بقا اندر بقا باشد طریق کم زنان ای دل

بقا اندر بقا باشد طریق کم زنان ای دل یقین اندر یقین آمد قلندر بی‌گمان ای دل به هر لحظه ز تدبیری به اقلیمی رود…

ادامه مطلب

بزم و شراب لعل و خرابات و کافری

بزم و شراب لعل و خرابات و کافری ملک قلندرست و قلندر از او بری گویی قلندرم من و این دلپذیر نیست زیرا که آفریده…

ادامه مطلب

برخیز و صبوح را بیارا

برخیز و صبوح را بیارا پرلخلخه کن کنار ما را پیش آر شراب رنگ آمیز ای ساقی خوب خوب سیما از من پرسید کو چه…

ادامه مطلب

برای تو فدا کردیم جان‌ها

برای تو فدا کردیم جان‌ها کشیده بهر تو زخم زبان‌ها شنیده طعنه‌های همچو آتش رسیده تیر کاری زان کمان‌ها اگر دل را برون آریم پیشت…

ادامه مطلب