ای عشق کز قدیم تو با ما یگانه‌ای

ای عشق کز قدیم تو با ما یگانه‌ای یک یک بگو تو راز چو از عین خانه‌ای از بیم آتش تو زبان را ببسته‌ایم تا…

ادامه مطلب

ای شهسوار خاص بک کز عالم جان تاختی

ای شهسوار خاص بک کز عالم جان تاختی میخانه‌ها برهم زدی تا سوی میدان تاختی چون ساکنان آسمان خود گوش ما برتافتند تو سبلتان برتافتی…

ادامه مطلب

ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش

ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش در جهان هر مرد و کاری مرد کار خویش باش هر یکی زین کاروان مر رخت خود…

ادامه مطلب

ای ز هندستان زلفت رهزنان برخاسته

ای ز هندستان زلفت رهزنان برخاسته نعره از مردان مرد و از زنان برخاسته آتش رخسار تو در بیشه جان‌ها زده دود جان‌ها برشده هفت…

ادامه مطلب

ای رونق هر گلشنی وی روزن هر خانه‌ای

ای رونق هر گلشنی وی روزن هر خانه‌ای هر ذره از خورشید تو تابنده چون دردانه‌ای ای غوث هر بیچاره‌ای واگشت هر آواره‌ای اصلاح هر…

ادامه مطلب

ای دلبر بی‌صورت صورتگر ساده

ای دلبر بی‌صورت صورتگر ساده وی ساغر پرفتنه به عشاق بداده از گفتن اسرار دهان را تو ببسته و آن در که نمی‌گویم در سینه…

ادامه مطلب

ای دل بی‌قرار من راست بگو چه گوهری

ای دل بی‌قرار من راست بگو چه گوهری آتشیی تو آبیی آدمیی تو یا پری از چه طرف رسیده‌ای وز چه غذا چریده‌ای سوی فنا…

ادامه مطلب

ای در غم تو به سوز و یارب

ای در غم تو به سوز و یارب بگریسته آسمان همه شب گر چرخ بگرید و بخندد آن جذبه خاک باشد اغلب از بس که…

ادامه مطلب

ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد

ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد وی نفس جفاپیشه هنگام وفا آمد بنگر به سوی روزن بگشای در توبه پرداخته کن خانه هین نوبت…

ادامه مطلب

ای جهان آب و گل تا من تو را بشناختم

ای جهان آب و گل تا من تو را بشناختم صد هزاران محنت و رنج و بلا بشناختم تو چراگاه خرانی نی مقام عیسیی این…

ادامه مطلب

آتش پریر گفت نهانی به گوش دود

آتش پریر گفت نهانی به گوش دود کز من نمی‌شکیبد و با من خوش است عود قدر من او شناسد و شکر من او کند…

ادامه مطلب

ای پرده در پرده بنگر که چه‌ها کردی

ای پرده در پرده بنگر که چه‌ها کردی دل بودی و جان بردی این جا چه رها کردی خورشید جهانی تو سلطان شهانی تو بی‌هوشی…

ادامه مطلب

ای بس فراز و شیب که کردم طلب گری

ای بس فراز و شیب که کردم طلب گری گه لوح دل بخواندم و گه نقش کافری گه در زمین خدمت چون خاک ره شدم…

ادامه مطلب

ای آینه فقیری جانی و چیز دیگر

ای آینه فقیری جانی و چیز دیگر وی آنک در ضمیری آنی و چیز دیگر اسرار آسمان را اندیشه و نهان را احوال این و…

ادامه مطلب

ای آن که از عزیزی در دیده جات کردند

ای آن که از عزیزی در دیده جات کردند دیدی که جمله رفتند تنها رهات کردند ای یوسف امانت آخر برادرانت بفروختندت ارزان و اندک…

ادامه مطلب

آه که چه شیرین بتیست در تتق زرکشی

آه که چه شیرین بتیست در تتق زرکشی اه که چه می‌زیبدش بدخوی و سرکشی گاه چو مه می‌رود قاعده شب روی می‌کند از اختران…

ادامه مطلب

آنکه چون ابر خواند کف ترا

آنکه چون ابر خواند کف ترا کرد بیداد بر خردمندی او همی‌گرید و همی‌بخشد تو همی‌بخشی و همی‌خندی همچو یوسف گناه تو خوبیست جرم تو…

ادامه مطلب

اندر میان جمع چه جان است آن یکی

اندر میان جمع چه جان است آن یکی یک جان نخوانمش که جهان است آن یکی سوگند می‌خورم به جمال و کمال او کز چشم…

ادامه مطلب

آن یار ترش رو را این سوی کشانیدش

آن یار ترش رو را این سوی کشانیدش زین ساغر خندان رو جامی بچشانیدش زین باده نخوردست او زان بارد و سردست او با این…

ادامه مطلب

آن کس که به بندگیت آید

آن کس که به بندگیت آید با او تو چنین کنی نشاید ای روی تو خوب و خوی تو خوش چون تو گهری فلک نزاید…

ادامه مطلب

آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد

آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد امسال در این خرقه زنگار برآمد آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی آنست که امسال…

ادامه مطلب

آن خواجه خوش لقا چه دارد

آن خواجه خوش لقا چه دارد بازار مرا بها چه دارد او عشوه دهد از او تو مشنو رختش بطلب که تا چه دارد نقدش…

ادامه مطلب

امشب پریان را من تا روز به دلداری

امشب پریان را من تا روز به دلداری در خوردن و شب گردی خواهم که کنم یاری من شیوه پریان را آموخته‌ام شب‌ها وقت حشرانگیزی…

ادامه مطلب

امروز دیدم یار را آن رونق هر کار را

امروز دیدم یار را آن رونق هر کار را می‌شد روان بر آسمان همچون روان مصطفی خورشید از رویش خجل گردون مشبک همچو دل از…

ادامه مطلب

آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم

آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم آمده‌ام چو عقل و جان از…

ادامه مطلب

آمد خیال آن رخ چون گلستان تو

آمد خیال آن رخ چون گلستان تو و آورد قصه‌های شکر از لبان تو گفتم بدو چه باخبری از ضمیر جان جان و جهان چه…

ادامه مطلب

الحذر از عشق حذر هر کی نشانی بودش

الحذر از عشق حذر هر کی نشانی بودش گر بستیزد برود عشق تو برهم زندش از دل و جان برکندش لولی و منبل کندش سیل…

ادامه مطلب

اگر یار مرا از من برآری

اگر یار مرا از من برآری من او گشتم بگو با او چه داری میان ما چو تو مویی نبینی تو مانی در میان شرمساری…

ادامه مطلب

اگر ز حلقه این عاشقان کران گیری

اگر ز حلقه این عاشقان کران گیری دلت بمیرد و خوی فسردگان گیری گر آفتاب جهانی چو ابر تیره شوی وگر بهار نوی مذهب خزان…

ادامه مطلب

اگر تو همره بلبل ز بهر گلزاری

اگر تو همره بلبل ز بهر گلزاری تو خار را همه گل بین چو بهر گل زاری نمی‌شناسی باشد که خار گل باشد اگر چه…

ادامه مطلب

اقبل الساقی علینا حاملا کاس المدام

اقبل الساقی علینا حاملا کاس المدام فاشربوا من کاس خلد و اترکوا کل الطعام اشبعوا من غیر اکل و اسمعوا من غیر اذن و انطقوا…

ادامه مطلب

از هوای شمس دین بنگر تو این دیوانگی

از هوای شمس دین بنگر تو این دیوانگی با همه خویشان گرفته شیوه بیگانگی وحش صحرا گشته و رسوای بازاری شده از هوای خانه او…

ادامه مطلب

از زنگ لشکر آمد بر قلب لشکرش زن

از زنگ لشکر آمد بر قلب لشکرش زن ای سرفراز مردی مردانه بر سرش زن چون آتش آر حمله کو هیزم است جمله از آتش…

ادامه مطلب

از بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا

از بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا هر جا که روی ما را با خویش ببر جانا چون در دل ما آیی تو…

ادامه مطلب

از آن مقام که نبود گشاد زود گذر

از آن مقام که نبود گشاد زود گذر برو به سوی خریدار خویش همچون زر درخت اگر متحرک شدی ز جای به جا نه رنج…

ادامه مطلب

آخر ای دلبر نه وقت عشرت انگیزی شدست

آخر ای دلبر نه وقت عشرت انگیزی شدست آخر ای کان شکر وقت شکرریزی شدست تو چو آب زندگانی ما چو دانه زیر خاک وقت…

ادامه مطلب

کو همه لطف که در روی تو دیدم همه شب

کو همه لطف که در روی تو دیدم همه شب وان حدیث چو شکر کز تو شنیدم همه شب گر چه از شمع تو می‌سوخت…

ادامه مطلب

گر از غم عشق عار داریم

گر از غم عشق عار داریم پس ما به جهان چه کار داریم یا رب تو مده قرار ما را گر بی‌رخ تو قرار داریم…

ادامه مطلب

گر تو را بخت یار خواهد بود

گر تو را بخت یار خواهد بود عشق را با تو کار خواهد بود عمر بی‌عاشقی مدان به حساب کان برون از شمار خواهد بود…

ادامه مطلب

گر خمار آرد صداعی بر سر سودای عشق

گر خمار آرد صداعی بر سر سودای عشق دررسد در حین مدد از ساقی صهبای عشق ور بدرد طبل شادی لشکر عشاق را مژده انافتحنا…

ادامه مطلب

گر عاشقی از جان و دل جور و جفای یار کش

گر عاشقی از جان و دل جور و جفای یار کش ور زانک تو عاشق نه‌ای رو سخره می‌کن خار کش جانی بباید گوهری تا…

ادامه مطلب

گر وسوسه ره دهی به گوشی

گر وسوسه ره دهی به گوشی افسرده شوی بدان ز جوشی آن گرمی چشم را که داری نیش زهر است و شکل نوشی انبار نعیم…

ادامه مطلب

گرمی مجوی الا از سوزش درونی

گرمی مجوی الا از سوزش درونی زیرا نگشت روشن دل ز آتش برونی بیمار رنج باید تا شاه غیب آید در سینه درگشاید گوید ز…

ادامه مطلب

گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند

گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند کاری که بی‌تو گیرم والله که زار ماند گر خمر خلد نوشم با جام‌های زرین…

ادامه مطلب

گوید آن دلبر که چون همدل شدی

گوید آن دلبر که چون همدل شدی با هوس همراه و هم منزل شدی از میان نقش‌ها پنهان شدی در جهان جان‌ها حاصل شدی هم…

ادامه مطلب

لی حبیب حبه یشوی الحشا

لی حبیب حبه یشوی الحشا لو یشا یمشی علی عینی مشا روز آن باشد که روزیم او بود ای خوشا آن روز و روزی ای…

ادامه مطلب

ما زنده به نور کبریاییم

ما زنده به نور کبریاییم بیگانه و سخت آشناییم نفس است چو گرگ لیک در سر بر یوسف مصر برفزاییم مه توبه کند ز خویش…

ادامه مطلب

ما نه زان محتشمانیم که ساغر گیرند

ما نه زان محتشمانیم که ساغر گیرند و نه زان مفلسکان که بز لاغر گیرند ما از آن سوختگانیم که از لذت سوز آب حیوان…

ادامه مطلب

مباد با کس دیگر ثنا و دشنامش

مباد با کس دیگر ثنا و دشنامش که هر دو آب حیاتست پخته و خامش خمار باده او خوشترست یا مستی که باد تا به…

ادامه مطلب

مر عاشقان را پند کس هرگز نباشد سودمند

مر عاشقان را پند کس هرگز نباشد سودمند نی آن چنان سیلیست این کش کس تواند کرد بند ذوق سر سرمست را هرگز نداند عاقلی…

ادامه مطلب