دوشم آهنگ عشا بود که آمد در گوش

دوشم آهنگ عشا بود که آمد در گوش ناله از تار ردایی که مرا بود به دوش کای خس شعله آواز مؤذن زنهار از پی…

ادامه مطلب

دریغا که کام و لب از کار ماند

دریغا که کام و لب از کار ماند سخنهای ناگفته بسیار ماند گدایم نهانخانه ای را که در وی در از بستگی ها به دیوار…

ادامه مطلب

در بذل لآلی و رقم دست کریم ست

در بذل لآلی و رقم دست کریم ست نی نی نی کلکم رگ مژگان یتیم ست رشح کف جم می چکد از مغز سفالم سیرابی…

ادامه مطلب

خوش بود فارغ ز بند کفر و ایمان زیستن

خوش بود فارغ ز بند کفر و ایمان زیستن حیف کافر مردن و آوخ مسلمان زیستن شیوه رندان بی پروا خرام از من مپرس اینقدر…

ادامه مطلب

چو زه به قصد نشان بر کمان بجنباند

چو زه به قصد نشان بر کمان بجنباند تپد ز رشک دلم تا نشان بجنباند دعا کدام و چه دشنام؟ تشنه سخنیم به کام ماست…

ادامه مطلب

جان بر نتابد ای دل هنگامه ستم را

جان بر نتابد ای دل هنگامه ستم را از سینه ریز بیرون مانند تیغ دم را از وحشت برونم بنگر غم درونم آمیزش غریبی باشد…

ادامه مطلب

تا تف شوق تو انداخته جان در تن شمع

تا تف شوق تو انداخته جان در تن شمع شرر از رشته خویش ست به پیراهن شمع جان به ناموس دهی چند فراهم شده اند…

ادامه مطلب

بهر خواری بس که سرگرم تلاشم کرده اند

بهر خواری بس که سرگرم تلاشم کرده اند پاره ای نزدیک در هر دورباشم کرده اند ترسم از رسواییم آخر پشیمانی کشید رازم و این…

ادامه مطلب

بلبل دلت به ناله خونین به بند نیست

بلبل دلت به ناله خونین به بند نیست آسوده زی که یار تو مشکل پسند نیست اندازه گیر ذوق غمم در مذاق من تلخاب گریه…

ادامه مطلب

باید ز می هر آینه پرهیز گفته اند

باید ز می هر آینه پرهیز گفته اند آری دروغ مصلحت آمیز گفته اند فصلی هم از حکایت شیرین شمرده ایم آن قصه شکر که…

ادامه مطلب

ای ذوق نواسنجی بازم به خروش آور

ای ذوق نواسنجی بازم به خروش آور غوغای شبیخونی بر بنگه هوش آور گر خود نجهد از سر از دیده فرو بارم دل خون کن…

ادامه مطلب

اگر به شرع سخن در بیان بگردانی

اگر به شرع سخن در بیان بگردانی ز سوی کعبه رخ کاروان بگردانی به نیم ناز که طرح جهان نو فگنی زمین بگستری و آسمان…

ادامه مطلب

یاد از عدو نیارم وین هم ز دوربینی ست

یاد از عدو نیارم وین هم ز دوربینی ست کاندر دلم گذشتن با دوست همنشینی ست در عالم خرابی از خیل منعمانم سیلم به رخت…

ادامه مطلب

نوید التفات شوق دادم از بلا جان را

نوید التفات شوق دادم از بلا جان را کمند جذبه طوفان شمردم موج طوفان را پرستارم جگر درباخت یارب در دل اندازش ز بی تابی…

ادامه مطلب

نقشی ز خود به راهگذر بسته ایم ما

نقشی ز خود به راهگذر بسته ایم ما بر دوست راه ذوق نظر بسته ایم ما با بنده خود این همه سختی نمی کنند خود…

ادامه مطلب

مژده صبح درین تیره شبانم دادند

مژده صبح درین تیره شبانم دادند شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند رخ گشودند و لب هرزه سرایم بستند دل ربودند و دو چشم…

ادامه مطلب

لب شیرین تو جان نمکست

لب شیرین تو جان نمکست وین که گفتم به زبان نمکست در نهاد نمک از رشک لبت هست شوری که فغان نمکست ای شده لطف…

ادامه مطلب

گر پس از جور به انصاف گراید چه عجب؟

گر پس از جور به انصاف گراید چه عجب؟ از حیا روی به ما گر ننماید چه عجب؟ بودش از شکوه خطر ور نه سری…

ادامه مطلب

عجب که مژده دهان رو به سوی ما آرند

عجب که مژده دهان رو به سوی ما آرند کدام مژده که آرند و از کجا آرند؟ ز دوستان نبود خوشنما درین هنگام که وایه…

ادامه مطلب

شادم که بر انکار من شیخ و برهمن گشته جمع

شادم که بر انکار من شیخ و برهمن گشته جمع کز اختلاف کفر و دین خود خاطر من گشته جمع مقتول خویشان خودم جویید خونریز…

ادامه مطلب

ز من حذر نکنی گر لباس دین دارم

ز من حذر نکنی گر لباس دین دارم نهفته کافرم و بت در آستین دارم زمردین نبود خاتم گدا دریاب که خود چه زهر بود…

ادامه مطلب

دیدم آن هنگامه، بیجا خوف محشر داشتم

دیدم آن هنگامه، بیجا خوف محشر داشتم خود همان شورست کاندر زیست در سر داشتم طول روز محشر و تاب مهر ذوقی بود و بس…

ادامه مطلب

دگر فریب بهارم سر جنون ندهد

دگر فریب بهارم سر جنون ندهد گل ست و جامه آلی که بوی خون ندهد گسسته تار امیدم دگر به خلوت انس به زخمه گله…

ادامه مطلب

داغم از پرده دل رو به قفا می آید

داغم از پرده دل رو به قفا می آید تا ببینم که ازین پرده چه ها می آید همچو رازی که به مستی ز دل…

ادامه مطلب

خوبان نه آن کنند که کس را زیان رسد

خوبان نه آن کنند که کس را زیان رسد دل برد تا دگر چه از آن دلستان رسد؟ دارد خبر دریغ و من از سادگی…

ادامه مطلب

چو صبح من ز سیاهی به شام مانندست

چو صبح من ز سیاهی به شام مانندست چه گوییم که ز شب چند رفت یا چندست؟ به رنج از پی راحت نگاه داشته اند…

ادامه مطلب

تنگست دلم حوصله راز ندارد

تنگست دلم حوصله راز ندارد آه از نی تیر تو که آواز ندارد هر چند عدو در غم عشق تو به سازست دانی که چو…

ادامه مطلب

تا به کی صرف رضاجویی دلها باشم

تا به کی صرف رضاجویی دلها باشم فرصتم باد کزین پس همه خود را باشم گاه گاه از نظرم مست و غزلخوان بگذر ور نه…

ادامه مطلب

به گیتی شد عیان از شیوه عجز اضطرار ما

به گیتی شد عیان از شیوه عجز اضطرار ما ز پشت دست ما باشد قماش روی کار ما به بیم افگنده می را چاره رنج…

ادامه مطلب

بس که درین داوری بی اثر افتاده است

بس که درین داوری بی اثر افتاده است اشک تو گویی مرا از نظر افتاده است عکس تنش را در آب لرزه بود هم ز…

ادامه مطلب

بالم به خویش بس که به بند کمند تو

بالم به خویش بس که به بند کمند تو مردم گمان کنند که تنگم به بند تو آزادیم نخواهی و ترسم کزین نشاط نالم به…

ادامه مطلب

ای شوق به ما عربده بسیار میاموز

ای شوق به ما عربده بسیار میاموز ابرام به درویزه دیدار میاموز از نغمه مطرب نتوان لخت دل افشاند ای ناله پریشان رو و هنجار…

ادامه مطلب

اگر به دل نخلد هر چه از نظر گذرد

اگر به دل نخلد هر چه از نظر گذرد زهی روانی عمری که در سفر گذرد به وصل لطف به اندازه ای تحمل کن که…

ادامه مطلب

یارب ز جنون طرح غمی در نظرم ریز

یارب ز جنون طرح غمی در نظرم ریز صد بادیه در قالب دیوار و درم ریز از مهر جهانتاب امید نظرم نیست این تشت پر…

ادامه مطلب

ها، پری شیوه غزالان و ز مردم رمشان

ها، پری شیوه غزالان و ز مردم رمشان دل مردم به خم طره خم در خمشان کافرانند جهانجوی که هرگز نبود طره حور دلاویزتر از…

ادامه مطلب

نقشم گرفته دوست نمودن چه احتیاج؟

نقشم گرفته دوست نمودن چه احتیاج؟ آیینه مرا به زدودن چه احتیاج؟ با پیرهن ز ناز فرو می رود به دل بند قبای دوست گشودن…

ادامه مطلب

مژده ای ذوق خرابی که بهارست بهار

مژده ای ذوق خرابی که بهارست بهار خرد آشوب تر از جلوه یارست بهار چه جنون تا زهوای گل و خارست بهار کاین چنین قطره…

ادامه مطلب

گویی که هان وفا که وفا بوده است شرط

گویی که هان وفا که وفا بوده است شرط آری همین ز جانب ما بوده است شرط هی هی نه یادداشت نخستینه شرط بود گفتی…

ادامه مطلب

گر بار نیست سایه خود از بید بوده است

گر بار نیست سایه خود از بید بوده است باری بگو که از تو چه امید بوده است؟ شادم ز درد دل که به مغز…

ادامه مطلب

عرض خود برد که رسوایی ما خیزد ازو

عرض خود برد که رسوایی ما خیزد ازو فتنه خویی ست ندانم چه بلا خیزد ازو تا ازین بی ادبی قهر تو افزون گردد گله…

ادامه مطلب

سینه بگشودیم و خلقی دید کاینجا آتش ست

سینه بگشودیم و خلقی دید کاینجا آتش ست بعد از این گویند آتش را که گویا آتش ست انتظار جوله ساقی کبابم می کند می…

ادامه مطلب

ز لکنت می تپد نبض رگ لعل گهربارش

ز لکنت می تپد نبض رگ لعل گهربارش شهید انتظار جلوه خویش ست گفتارش ادای لاابالی شیوه مستی در نظر دارم سر پرشورم از آشفتگی…

ادامه مطلب

دولت به غلط نبود از سعی پشیمان شو

دولت به غلط نبود از سعی پشیمان شو کافر نتوانی شد ناچار مسلمان شو از هرزه روان گشتن قلزم نتوان گشتن جویی به خیابان رو…

ادامه مطلب

درد ناسازست و درمان نیز هم

درد ناسازست و درمان نیز هم دهر بی پروا و یزدان نیز هم اجر ایمان سود دانش گو مده آن که دانش داد و ایمان…

ادامه مطلب

داریم در هوای تو مستی به بوی گل

داریم در هوای تو مستی به بوی گل ما راست باده ای که تو نوشی به روی گل اندازه سنج رشکم و ترسم ز انتقام…

ادامه مطلب

خشنود شوی چون دل خشنود نیابی

خشنود شوی چون دل خشنود نیابی ترسم که زیانکار کسی سود نیابی از قافله گرمروان تو نباشد رختی که به سیلش شرراندود نیابی فرقی ست…

ادامه مطلب

چون بپویی به زمین چرخ زمین تو شود

چون بپویی به زمین چرخ زمین تو شود خوش بهشتی ست که کس راه نشین تو شود لبم از نام تو آن مایه پرستی که…

ادامه مطلب

تیغ از نیام بیهده بیرون نکرده کس

تیغ از نیام بیهده بیرون نکرده کس ما را به هیچ کشته و ممنون نکرده کس فرصت ز دست رفته و حسرت فشرده پای کار…

ادامه مطلب

تا به سویم نظر لطف «جمس تامسن » است

تا به سویم نظر لطف «جمس تامسن » است سبزه ام گلبن و خارم گل و خاکم چمنست ای که تا نام تو آرایش عنوان…

ادامه مطلب

به مقصدی که مر آن را ره خدا گویند

به مقصدی که مر آن را ره خدا گویند برو برو که از آن سو بیا بیا گویند کسی که پای ندارد چگونه راه رود…

ادامه مطلب