غزلیات – صائب تبریزی
می زند ناخن به دل خار سر دیوار تو
می زند ناخن به دل خار سر دیوار تو چون تماشایی نظر بردارد از گلزار تو؟ دل نگردد چون خراب از جلوه مستانه ات؟ نقش…
خرده انجم ندارد رونقی در کوی صبح
خرده انجم ندارد رونقی در کوی صبح مهره خورشید شایسته است بر بازوی صبح گر چه می آید چو طفلان بوی شیرش از دهان شکرستان…
می در پیاله کن که گل و لاله می رود
می در پیاله کن که گل و لاله می رود این کاروان چو شعله جواله می رود از ره مرو به زینت دنیا کز این…
خانه دل به صفا از نظر بسته بود
خانه دل به صفا از نظر بسته بود فیض در کعبه مجاور ز در بسته بود نیست آزاده روان را غم اسباب سفر توشه و…
می پرستان رابه دل ننشیند از دشمن غبار
می پرستان رابه دل ننشیند از دشمن غبار زود بردر می زند ازخانه روشن غبار کار مشکل رابه همت می توان ازپیش برد می کند…
خالش خبر ز سر دهانم نمی دهد
خالش خبر ز سر دهانم نمی دهد زان راز سر به مهر نشانم نمی دهد شد بسته راه خیر به نوعی که آن دهن یک…
موقوف انقطاع بود اتصال من
موقوف انقطاع بود اتصال من از خود گسستن است کمند غزال من چون ساز، گوشمال مرا ساز می کند در ترک گوشمال بود گوشمال من…
خاکم به چشم در نگه واپسین مزن
خاکم به چشم در نگه واپسین مزن زنهار بر چراغ سحر آتشین مزن افتاده را دوباره فکندن کمال نیست آن را که خاک راه تو…
مهربانی از میان خلق دامن چیده است
مهربانی از میان خلق دامن چیده است از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است وسعت از دست و دل مردم به منزل رفته است جامه ها…
خاک را دامان پر زر می کند فصل خزان
خاک را دامان پر زر می کند فصل خزان بادها را کیمیاگر می کند فصل خزان شاخساران را به رنگ عود برمی آورد برگها را…
منم که مصرف نقد نگاه می دانم
منم که مصرف نقد نگاه می دانم به روی خوب ندیدن گناه می دانم اگر چه شد تنم از داغ عشق لاله ستان هنوز دعوی…
خارخاری به دل افتاده ز مژگان کسی
خارخاری به دل افتاده ز مژگان کسی که نپیچیده نگاهش به رگ جان کسی میوه خلد به کوته نظران ارزانی دست امید من و سیب…
من و راهی که ز سر سنگ نشانش باشد
من و راهی که ز سر سنگ نشانش باشد برق خنجر بلد راهروانش باشد کی عنانداری بیتابی ما خواهد کرد؟ آن که از رفتن دل…
حواس کم خرد را نفس جاهل کار فرماید
حواس کم خرد را نفس جاهل کار فرماید سلاح بیجگر را خصم پردل کار فرماید به ور دست نتوان تیر کج را راست گرداندن به…
من کیم تا یار بی پروا به فریادم رسد؟
من کیم تا یار بی پروا به فریادم رسد؟ آه صبح و گریه شبها به فریادم رسد دامن صحرا نبرد از چهره ام گرد ملال…
حضور می طلبی سینه را مصفا کن
حضور می طلبی سینه را مصفا کن گهر پرست تو گنجینه را مصفا کن ز خانه بصفا میهمان نگردد کم همین تو سعی کن آیینه…
من آن بخت از کجا دارم که پیچیم بر میان تو
من آن بخت از کجا دارم که پیچیم بر میان تو بگردم چون خط شبرنگ بر گرد دهان تو من و اندیشه بر گرد سرگشتن،…
دور قمر چو گردش چشم پیاله نیست
دور قمر چو گردش چشم پیاله نیست با کودکی نشاط شراب دو ساله نیست حسن برشته ای که نگه را کند کباب امروز در بساط…
مکن یارب گران در منتهای عمر گوشم را
مکن یارب گران در منتهای عمر گوشم را سبک زین بار سنگین ساز با این ضعف دوشم را گران کردن مروت نیست بار ناتوانان را…
دمید صبح، هوای شراب باید کرد
دمید صبح، هوای شراب باید کرد سری برون ز گریبان خواب باید کرد ز هر نسیم نگردد چو غنچه خندان دل نفس ز سینه صبح…
مکن تعجب اگر شد چراغ ما روشن
مکن تعجب اگر شد چراغ ما روشن چراغ زنده دلان را کند خدا روشن ملایمت ز طمع پیشگان به آن ماند که شمع موم به…
دلهای آرمیده به مطلب سوار نیست
دلهای آرمیده به مطلب سوار نیست رحم است بر کسی که دلش برقرار نیست از دامن است شعله جواله بی نیاز موقوف، شور من به…
مغیلان پای نازک طینتان را در حنا دارد
مغیلان پای نازک طینتان را در حنا دارد چه غم دارد زخار آن کس که آتش زیر پا دارد؟ مکش رو در هم از حکم…
دلفروزست جام خاموشی
دلفروزست جام خاموشی ما و عیش مدام خاموشی نطق هر چند با شکوه بود نیست با احتشام خاموشی از حوادث کند سپرداری تیغ جان را…
مصفا تا نمی گردد، زتن جان بر نمی آید
مصفا تا نمی گردد، زتن جان بر نمی آید نگردد پاک تا یوسف، ز زندان برنمی آید گریبان لحد را چاک خواهد کرد اشک من…
دل نگردید شب وصل تهی از گله ها
دل نگردید شب وصل تهی از گله ها طی شد این وادی و هموار نشد آبله ها اثر از گرمروان نیست، همانا گردید در دل…
مسوز ای سنگدل از انتظار می کبابم را
مسوز ای سنگدل از انتظار می کبابم را به درد باده کن تعمیر احوال خرابم را ادب پرورده عشقم، نیاید خیرگی از من نسوزد آتش…
دل مرا به نگاهی ز من برآوردی
دل مرا به نگاهی ز من برآوردی سخن نکرده مرا از سخن برآوردی به روی گرم، دو صد شمع پای در گل را نفس گداخته…
مستان چو غنچه بند قبا را نبسته اند
مستان چو غنچه بند قبا را نبسته اند بر سینه راه فیض هوا رانبسته اند ای سرو وقت رفتن ازین لاله زار نیست نخل مصیبت…
دل غریب مرا بوی گل بجا آورد
دل غریب مرا بوی گل بجا آورد کز آن بهار خبرهای آشنا آورد به بوی پیرهن مصر بد مرساد! که کار بسته ما را گرهگشا…
وقت است که داغی به دل دام گذارم
وقت است که داغی به دل دام گذارم برقی شوم و رو به لب بام گذارم تا چند درین دایره همچون خط پرگار سر در…
دل شیرین نمی گردد به سیل از جای خود، ورنه
دل شیرین نمی گردد به سیل از جای خود، ورنه زکوه بیستون تردستی من سنگ گرداند هوس را عشق می سازد دل سوزان من صائب…
یاد آن عهد که در بحر سفر می کردم
یاد آن عهد که در بحر سفر می کردم کمر سعی خود از موج خطر می کردم چون صدف قطره اشکی که به من می…
دل سرگشته ما چرخ را بر کار می بندد
دل سرگشته ما چرخ را بر کار می بندد کمر در خدمت این نقطه نه پرگار می بندد حجاب روی گل نظارگی را آب می…
وقت ما از ساغر و مینا خوش است
وقت ما از ساغر و مینا خوش است وقت ساقی خوش که وقت ما خوش است عشق می باید به هر صورت که هست عاشقی…
دل رنگین لباسان تیرگی را در کمین دارد
دل رنگین لباسان تیرگی را در کمین دارد حنای دست زنگی هند را در آستین دارد مشو گستاخ کان لب خنده های شکرین دارد که…
یوسف شود آن کس که خریدار تو باشد
یوسف شود آن کس که خریدار تو باشد عیسی شود ان خسته که بیمارتو باشد گر خاک شود سرمه خاموشی سیل است آن سینه که…
دل را سیاه آه غم آلود می کند
دل را سیاه آه غم آلود می کند تاریک چشم روزنه را دود می کند از سوز عشق پاک می شود دل ز آرزو آتش…
یک عمر پشت دست به دندان گرفته ایم
یک عمر پشت دست به دندان گرفته ایم تا بوسه ای ازان لب خندان گرفته ایم گردیده است در نظر ما جهان سیاه تا جرعه…
دل دو نیم بود ذوالفقار زنده دلان
دل دو نیم بود ذوالفقار زنده دلان که را بود جگر کارزار زنده دلان؟ چراغ روز بود، آفتاب عالمتاب نظر به دیده شب زنده دار…
دل چه تلخیهای رنگارنگ ازان دلبر کشید
دل چه تلخیهای رنگارنگ ازان دلبر کشید قطره خونی چه دریاهای خون بر سر کشید در میان عاشقان من بی نصیب افتاده ام ورنه قمری…
دل پر خون از آن زلف شکار انداز می خواهم
دل پر خون از آن زلف شکار انداز می خواهم چه گستاخم که خون کبک از شهباز می خواهم چو شبنم شسته ام دست امید…
دل به دشمن چون ملایم شد مصفا می شود
دل به دشمن چون ملایم شد مصفا می شود سنگ با آتش چو نرمی کرد مینا می شود ای نسیم بی مروت باددستی واگذار صبح…
دل آسوده طمع هر که ز دنیا دارد
دل آسوده طمع هر که ز دنیا دارد زیر بال و پر خود بیضه عنقا دارد غافل از حق نشود روح به ویرانه جسم سیل…
دل از غش صاف چون گردید در دنیا نمی ماند
دل از غش صاف چون گردید در دنیا نمی ماند چو خرمن پاک شد در دامن صحرا نمی ماند نباشد چشم در دنبال ارواح مقدس…
دعوی بوسه به آن غنچه دهن نتوان کرد
دعوی بوسه به آن غنچه دهن نتوان کرد در میان چون نبود هیچ، سخن نتوان کرد بس که تقریب پی آب شدن می جوید نگه…
دست کوته مکن از دامن احسان طلب
دست کوته مکن از دامن احسان طلب تا کشی نکهت یوسف ز گریبان طلب سالک آن به که شکایت ز ملامت نکند که بود زخم…
دست اسباب بگیرید و به سیلاب دهید
دست اسباب بگیرید و به سیلاب دهید به دل جمع، دگر داد شکر خواب دهید دل بی عشق چه در سینه نگه داشته اید؟ بر…
دریاب صبح فیض نسیم بهار را
دریاب صبح فیض نسیم بهار را در دیده جا ده این نفس بی غبار را با درد خود گذار من خاکسار را از روی گردباد…
درد را سوختگان تو به درمان ندهند
درد را سوختگان تو به درمان ندهند جگر تشنه به سرچشمه حیوان ندهند بیقراران تو چون دامن صحرا گیرند خار را فرصت گیرایی دامان ندهند…