زلف و رخسار تو را شام و سحر چون خواند؟

زلف و رخسار تو را شام و سحر چون خواند؟ هر که یک حرف سیاهی ز سپیدی داند می‌کنم ترک هوای سر زلف تو و…

ادامه مطلب

رفتی از دست من ای یار و نه آن شهبازی

رفتی از دست من ای یار و نه آن شهبازی که بدست آورمت، باز به بازی بازی بر تو چون آب من ای سرو روان…

ادامه مطلب

دل ز جا برخاست ما را، وصل او بر جا نشست

دل ز جا برخاست ما را، وصل او بر جا نشست تا بپنداری که عشقش، در دل تنها نشست خاست غوغایی ز قدش، در میان…

ادامه مطلب

در ازل، عکس می لعل تو در جام، افتاد

در ازل، عکس می لعل تو در جام، افتاد عاشق سوخته دل، در طمع خام افتاد جام نمام ز نقل لب تو، نقلی کرد راز…

ادامه مطلب

خسته‌ام ای یارو ندارم، طبیب

خسته‌ام ای یارو ندارم، طبیب هیچ طبیبی نبودچون حبیب آه! که بیمار غمت، عرض حال کر دو نفر مود جوابی، طبیب یک هوسم هست، که…

ادامه مطلب

چو چشمت هرگزم چشمی به چشمم در نمی‌آید

چو چشمت هرگزم چشمی به چشمم در نمی‌آید به چشمانت که چشمم را به جز چشمت نمی‌باید چو چشمت چشم آن دارد که ریزد خون…

ادامه مطلب

جز باد همدمی نه که با او زنم دمی

جز باد همدمی نه که با او زنم دمی جز باده مونسی نه که از دل برد غمی جز دیده کو به خون رخ ما…

ادامه مطلب

تو در خواب خوشی، احوال بیماران چه می‌دانی؟

تو در خواب خوشی، احوال بیماران چه می‌دانی؟ تو در آسایشی، تیمار بیماری چه می‌دانی؟ نداری جز دل آزاری و ناز و دلبری کاری تو…

ادامه مطلب

تا در سرم، ز زلف تو، سودا فتاده است

تا در سرم، ز زلف تو، سودا فتاده است کارم ز دست رفته و در پا، فتاده است بی‌اتفاق صحبت و بی‌اختیار هجر مشکل حکایتی…

ادامه مطلب

به غیر صورت او هر چه آیدم در دل

به غیر صورت او هر چه آیدم در دل به جان دوست که باشد تصور باطل به کوی دوست که خاکش به آب دیده گل…

ادامه مطلب

بر افشان آستین تا من ز خود دامن برافشانم

بر افشان آستین تا من ز خود دامن برافشانم برافکن پرده تا پیدا شود احوال پنهانم بسان ذره می‌رقصند دلها در هوا امشب خرامان گرد…

ادامه مطلب

ای وصالت آرزوی جان غم فرسود من

ای وصالت آرزوی جان غم فرسود من خود چه باشد جز تو و دیدار تو مقصود من مایه عمرم شد و سود من از عشقت…

ادامه مطلب

ای پسر نیستی ز هستی به

ای پسر نیستی ز هستی به بت پرستی ز خودپرستی به چون ز خود می‌رهاندت مستی هوشیارا ز هوش مستی به اجلم کند پای را…

ادامه مطلب

از لب لعل توام، کار به کام است، امشب

از لب لعل توام، کار به کام است، امشب دولتم بنده و اقبالم، غلام است، امشب آسمان گو بنشان، مشعله ماه تمام که زمین را…

ادامه مطلب

آخر این درد دل من به دوایی برسد

آخر این درد دل من به دوایی برسد عاقبت ناله شبگیر بجایی برسد آخر این سینه دلگیر غم آباد مرا روزی از روزنه غیب صفایی…

ادامه مطلب

هست آرام دل، آن را که دلارامی هست

هست آرام دل، آن را که دلارامی هست خرم آن دل، که در او، صبری و آرامی هست بر بنا گوشش اگر دانه در بینی…

ادامه مطلب

نور چشمی و به مردم، نظری نیست تو را

نور چشمی و به مردم، نظری نیست تو را آفتابی و بخاکم، گذری نیست، تو را مردم از ناله زارم، همه با درد و ضرند…

ادامه مطلب

ناتوان چشم توام گرچه به زنهار آورد

ناتوان چشم توام گرچه به زنهار آورد ناتوان دردسری بر سر بیمار آورد چشم مخمور تو را یک نظر از گوشه خویش مست و سودا…

ادامه مطلب

من امروز، از میی مستم، که در ساغر نمی‌گنجد

من امروز، از میی مستم، که در ساغر نمی‌گنجد چنان شادم، که از شادی، دلم در بر نمی‌گنجد ز سودایت برون کردم، کلاه خواجگی، از…

ادامه مطلب

مرا از آینهٔ سخت روی سخت آید

مرا از آینهٔ سخت روی سخت آید که در برابر روی تو روی بنماید چو شانه دست به دندان اگر برم شاید که شانه در…

ادامه مطلب

ما را بجز از عشق تو، در خانه کسی نیست

ما را بجز از عشق تو، در خانه کسی نیست بنمای رخ، از پرده که در خانه کسی نیست بردار مه از سلسله تا خلق…

ادامه مطلب

کیست که قصهٔ مرا پیش نگار من برد؟

کیست که قصهٔ مرا پیش نگار من برد؟ باد به گوش او مگر ناله زار من برد نامه نوشته‌ام بسی نیست کبوتری چرا؟ کو بر…

ادامه مطلب

عاشقان را از جمالش، روز بازار امشب است

عاشقان را از جمالش، روز بازار امشب است لیلة القدری که می‌گویند پندار امشب است حلقه‌ها، بین بسته، جانها، گرد رخسارش چو زلف قدسیان را…

ادامه مطلب

سری از سر نه ار با ما سر مهر و وفا داری

سری از سر نه ار با ما سر مهر و وفا داری به ترک سر بگو آنگه بیا گر پای ما داری به سر باید…

ادامه مطلب

زلال جام خضر، دردی مدام من است

زلال جام خضر، دردی مدام من است مقیم دیر گوشه مغان، مقام من است دلم زباده دور الست، رنگی یافت هنوز بویی از آن باده،…

ادامه مطلب

دیشب از خود چون مه سی روزه پنهان آمدم

دیشب از خود چون مه سی روزه پنهان آمدم لاجرم همسایه خورشید تابان آمدم عقل را دیدم سبک سر، یافتم جان را گران سرو را…

ادامه مطلب

دل پی دلدار رفت و دیده چو این حال دید

دل پی دلدار رفت و دیده چو این حال دید اشک به دندان گرفت دامن و در پی دوید دید میان دل و دیده که…

ادامه مطلب

داغ سودای تو بر جان رهی تنها نیست

داغ سودای تو بر جان رهی تنها نیست در جهان کیست، که شوریده این سودا نیست هر که گوید، که منم، فارغ ازین غم، غلط…

ادامه مطلب

خسته باد آن دل، که از تیر جفایش خسته نیست

خسته باد آن دل، که از تیر جفایش خسته نیست رسته باد از غم، دلی کز بند عشقش، رسته نیست گر دوایی نیست ما را،…

ادامه مطلب

چندان فتاد ما را، کار از شراب خوردن

چندان فتاد ما را، کار از شراب خوردن کز شوق آن ندارم، پروای آب خوردن بر یاد روی خوبان، می می‌خوریم والحق ذوقی تمام دارد،…

ادامه مطلب

جانم رسید از غم به جان، گویی به جانان کی رسد؟

جانم رسید از غم به جان، گویی به جانان کی رسد؟ وز حد گذشت وین سر گذشت، آخر به پایان کی رسد؟ حالم صبا گر…

ادامه مطلب

تو را وقتی رسد صوفی که با جانانه بنشینی

تو را وقتی رسد صوفی که با جانانه بنشینی که از سجاده برخیزی و در میخانه بنشینی اگر خیزد تو را سودای زلف دوست برخیزی…

ادامه مطلب

بیمار و بر افتاد نفس دوش سحرگه

بیمار و بر افتاد نفس دوش سحرگه پیغام تو آورد صبا سلمه الله چون خاک رهم بود قراری و سکونی باد آمد و بر بوی…

ادامه مطلب

به صنوبر قد دلکشش اگر ای صبا گذری کنی

به صنوبر قد دلکشش اگر ای صبا گذری کنی ز هوای جان حزین من دل خسته را خبری کنی چو رسی به کعبه وصل او…

ادامه مطلب

بدست باد گهگاهی سلامی می‌رسان یارا

بدست باد گهگاهی سلامی می‌رسان یارا که از لطف تو خود آخر سلامی می‌رسد ما را خنک باد سحرگاهی که در کوی تو گه گاهش…

ادامه مطلب

ای نور دیده باز گو جرمی که از ما دیده‌ای

ای نور دیده باز گو جرمی که از ما دیده‌ای تا بی‌گناه از ما چرا چون بخت بر گردیده‌ای؟ ای کاش دشمن بودمی نی دوست…

ادامه مطلب

ای جان نازنین من ای آرزوی دل

ای جان نازنین من ای آرزوی دل میل من است سوی تو میل تو سوی دل بر آرزوی روی تو دل جان همی دهد وا…

ادامه مطلب