ای رخ چون آینه افروخته

ای رخ چون آینه افروخته الحذر از آه من سوخته غیرت سلطان جمالت چو باز چشم من از هر که جهان دوخته عقل کهن بار…

ادامه مطلب

ای باد بامدادی خوش می‌روی به شادی

ای باد بامدادی خوش می‌روی به شادی پیوند روح کردی پیغام دوست دادی بر بوستان گذشتی یا در بهشت بودی شاد آمدی و خرم فرخنده…

ادامه مطلب

آن که هلاک من همی‌خواهد و من سلامتش

آن که هلاک من همی‌خواهد و من سلامتش هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرجست و بس جز…

ادامه مطلب

امروز چنانی ای پری روی

امروز چنانی ای پری روی کز ماه به حسن می‌بری گوی می‌آیی و در پی تو عشاق دیوانه شده دوان به هر سوی اینک من…

ادامه مطلب

افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدست

افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدست یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدست گر مدعیان نقش ببینند پری را دانند که…

ادامه مطلب

از این تعلق بیهوده تا به من چه رسد

از این تعلق بیهوده تا به من چه رسد وزان که خون دلم ریخت تا به تن چه رسد به گرد پای سمندش نمی‌رسد مشتاق…

ادامه مطلب

یار باید که هر چه یار کند

یار باید که هر چه یار کند بر مراد خود اختیار کند زینهار از کسی که در غم دوست پیش بیگانه زینهار کند بار یاران…

ادامه مطلب

همه چشمیم تا برون آیی

همه چشمیم تا برون آیی همه گوشیم تا چه فرمایی تو نه آن صورتی که بی رویت متصور شود شکیبایی من ز دست تو خویشتن…

ادامه مطلب

هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود

هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود تا منتهای کار من از عشق چون شود دل برقرار نیست که گویم نصیحتی از راه…

ادامه مطلب

هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر

هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر که من از دست تو فردا بروم جای دگر بامدادان که برون می‌نهم از منزل پای حسن…

ادامه مطلب

نشنیده‌ام که ماهی بر سر نهد کلاهی

نشنیده‌ام که ماهی بر سر نهد کلاهی یا سرو با جوانان هرگز رود به راهی سرو بلند بستان با این همه لطافت هر روزش از…

ادامه مطلب

میان باغ حرامست بی تو گردیدن

میان باغ حرامست بی تو گردیدن که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن و گر به جام برم بی تو دست…

ادامه مطلب

من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم

من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم تنم فرسود و عقلم رفت…

ادامه مطلب

مرا راحت از زندگی دوش بود

مرا راحت از زندگی دوش بود که آن ماه رویم در آغوش بود چنان مست دیدار و حیران عشق که دنیا و دینم فراموش بود…

ادامه مطلب

مپندار از لب شیرین عبارت

مپندار از لب شیرین عبارت که کامی حاصل آید بی مرارت فراق افتد میان دوستداران زیان و سود باشد در تجارت یکی را چون ببینی…

ادامه مطلب

لاابالی چه کند دفتر دانایی را

لاابالی چه کند دفتر دانایی را طاقت وعظ نباشد سر سودایی را آب را قول تو با آتش اگر جمع کند نتواند که کند عشق…

ادامه مطلب

گر ماه من برافکند از رخ نقاب را

گر ماه من برافکند از رخ نقاب را برقع فروهلد به جمال آفتاب را گویی دو چشم جادوی عابدفریب او بر چشم من به سحر…

ادامه مطلب

گر به رخسار چو ماهت صنما می‌نگرم

گر به رخسار چو ماهت صنما می‌نگرم به حقیقت اثر لطف خدا می‌نگرم تا مگر دیده ز روی تو بیابد اثری هر زمان صد رهت…

ادامه مطلب

کسی به عیب من از خویشتن نپردازد

کسی به عیب من از خویشتن نپردازد که هر که می‌نگرم با تو عشق می‌بازد فرشته‌ای تو بدین روشنی نه آدمیی نه آدمیست که بر…

ادامه مطلب

فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی

فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی فیروز روز آن که تو بر وی گذر کنی آزاد بنده‌ای که بود در رکاب تو…

ادامه مطلب

عشرت خوشست و بر طرف جوی خوشترست

عشرت خوشست و بر طرف جوی خوشترست می بر سماع بلبل خوشگوی خوشترست عیشست بر کنار سمن زار خواب صبح نی در کنار یار سمن…

ادامه مطلب

شکست عهد مودت نگار دلبندم

شکست عهد مودت نگار دلبندم برید مهر و وفا یار سست پیوندم به خاک پای عزیزان که از محبت دوست دل از محبت دنیا و…

ادامه مطلب

سروقدی میان انجمنی

سروقدی میان انجمنی به که هفتاد سرو در چمنی جهل باشد فراق صحبت دوست به تماشای لاله و سمنی ای که هرگز ندیده‌ای به جمال…

ادامه مطلب

سخت به ذوق می‌دهد باد ز بوستان نشان

سخت به ذوق می‌دهد باد ز بوستان نشان صبح دمید و روز شد خیز و چراغ وانشان گر همه خلق را چو من بی‌دل و…

ادامه مطلب

ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را

ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را اول مرا سیراب کن وان گه بده اصحاب را من نیز چشم از خواب خوش بر…

ادامه مطلب

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی دودم به سر برآمد زین آتش نهانی شیراز در نبسته‌ست از کاروان ولیکن ما را نمی‌گشایند از قید مهربانی…

ادامه مطلب

دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من

دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من تا نکند گل غرور رنگ من و بوی من برگ گل لعل بود شاهد بزم بهار آب گلستان…

ادامه مطلب

دل دیوانگیم هست و سر ناباکی

دل دیوانگیم هست و سر ناباکی که نه کاریست شکیبایی و اندهناکی سر به خمخانه تشنیع فرو خواهم برد خرقه گو در بر من دست…

ادامه مطلب

خیال روی توام دوش در نظر می‌گشت

خیال روی توام دوش در نظر می‌گشت وجود خسته‌ام از عشق بی‌خبر می‌گشت همای شخص من از آشیان شادی دور چو مرغ حلق بریده به…

ادامه مطلب

خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست

خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست در بهشتست که همخوابه حورالعینیست دولت آنست که امکان فراغت باشد تکیه بر بالش بی دوست نه بس…

ادامه مطلب

چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی

چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی کش یار هم آواز بگیرند به دامی دیشب همه شب دست در آغوش سلامت و امروز همه روز تمنای…

ادامه مطلب

چه دل‌ها بردی ای ساقی به ساق فتنه انگیزت

چه دل‌ها بردی ای ساقی به ساق فتنه انگیزت دریغا بوسه چندی بر زنخدان دلاویزت خدنگ غمزه از هر سو نهان انداختن تا کی سپر…

ادامه مطلب

جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد

جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد یاری که تحمل نکند یار نباشد گر بانگ برآید که سری در قدمی رفت بسیار مگویید که بسیار…

ادامه مطلب

تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد

تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد تو را که هر چه مرادست می‌رود از پیش…

ادامه مطلب

تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی

تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی تا کی ای ناله زار از جگرم برخیزی تا کی ای چشمه سیماب که در چشم منی…

ادامه مطلب

بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست

بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست روا بود که چنین بی‌حساب دل ببری مکن که…

ادامه مطلب

بنده‌ام گر به لطف می‌خوانی

بنده‌ام گر به لطف می‌خوانی حاکمی گر به قهر می‌رانی کس نشاید که بر تو بگزینند که تو صورت به کس نمی‌مانی ندهیمت به هر…

ادامه مطلب

بر من که صبوحی زده‌ام خرقه حرامست

بر من که صبوحی زده‌ام خرقه حرامست ای مجلسیان راه خرابات کدامست هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند ما را غمت ای ماه پری…

ادامه مطلب

با جوانی سرخوشست این پیر بی تدبیر را

با جوانی سرخوشست این پیر بی تدبیر را جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را من که با مویی به قوت برنیایم ای عجب…

ادامه مطلب

ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای

ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای دشمن از دوست ندانسته و نشناخته‌ای من ز فکر تو به خود نیز نمی‌پردازم نازنینا تو دل…

ادامه مطلب

ای سروبالای سهی کز صورت حال آگهی

ای سروبالای سهی کز صورت حال آگهی وز هر که در عالم بهی ما نیز هم بد نیستیم گفتی به رنگ من گلی هرگز نبیند…

ادامه مطلب

ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی

ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی حق را به روزگار تو با ما عنایتی گفتم نهایتی بود این درد عشق را هر بامداد…

ادامه مطلب

آن کس که از او صبر محالست و سکونم

آن کس که از او صبر محالست و سکونم بگذشت ده انگشت فروبرده به خونم پرسید که چونی ز غم و درد جدایی گفتم نه…

ادامه مطلب

آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم

آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم تا برفتی ز برم صورت بی‌جان بودم نه فراموشیم از ذکر تو خاموش نشاند که در اندیشه…

ادامه مطلب

اگر آن عهدشکن با سر میثاق آید

اگر آن عهدشکن با سر میثاق آید جان رفتست که با قالب مشتاق آید همه شب‌های جهان روز کند طلعت او گر چو صبحیش نظر…

ادامه مطلب

از در درآمدی و من از خود به درشدم

از در درآمدی و من از خود به درشدم گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز…

ادامه مطلب

یار آن بود که صبر کند بر جفای یار

یار آن بود که صبر کند بر جفای یار ترک رضای خویش کند در رضای یار گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ بیند خطای…

ادامه مطلب

هفته‌ای می‌رود از عمر و به ده روز کشید

هفته‌ای می‌رود از عمر و به ده روز کشید کز گلستان صفا بوی وفایی ندمید آن که برگشت و جفا کرد به هیچم بفروخت به…

ادامه مطلب

هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد

هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد همچنان عاشق نباشد ور بود صادق نباشد…

ادامه مطلب

هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست

هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست پنجه بر زورآوران انداختن فرهنگ نیست در که خواهم بستن آن دل کز…

ادامه مطلب