از هر چه می‌رود سخن دوست خوشترست

از هر چه می‌رود سخن دوست خوشترست پیغام آشنا نفس روح پرورست هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای من در میان جمع و دلم جای دیگرست…

ادامه مطلب

یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی

یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی تا از سر صوفی برود علت هستی عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش در مذهب عشق آی…

ادامه مطلب

وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها

وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان‌ها گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل با یاد تو افتادم…

ادامه مطلب

هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری

هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری بار دوم ز بار نخستین نکوتری انصاف می‌دهم که لطیفان و دلبران بسیار دیده‌ام نه بدین لطف…

ادامه مطلب

هر که به خویشتن رود ره نبرد به سوی او

هر که به خویشتن رود ره نبرد به سوی او بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا…

ادامه مطلب

نگفتم روزه بسیاری نپاید

نگفتم روزه بسیاری نپاید ریاضت بگذرد سختی سر آید پس از دشواری آسانیست ناچار ولیکن آدمی را صبر باید رخ از ما تا به کی…

ادامه مطلب

ندیدمت که بکردی وفا بدان چه بگفتی

ندیدمت که بکردی وفا بدان چه بگفتی طریق وصل گشادی من آمدم تو برفتی وفای عهد نمودی دل سلیم ربودی چو خویشتن به تو دادم…

ادامه مطلب

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی دل و جانم به تو مشغول و…

ادامه مطلب

مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست

مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست که راحت دل رنجور بی‌قرار منست به خواب درنرود چشم بخت من همه عمر گرش به خواب ببینم…

ادامه مطلب

مرا خود با تو چیزی در میان هست

مرا خود با تو چیزی در میان هست و گر نه روی زیبا در جهان هست وجودی دارم از مهرت گدازان وجودم رفت و مهرت…

ادامه مطلب

ما گدایان خیل سلطانیم

ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم بنده را نام خویشتن نبود هر چه ما را لقب دهند آنیم گر برانند و گر ببخشایند ره…

ادامه مطلب

گرم راحت رسانی ور گزایی

گرم راحت رسانی ور گزایی محبت بر محبت می‌فزایی به شمشیر از تو بیگانه نگردم که هست از دیرگه باز آشنایی همه مرغان خلاص از…

ادامه مطلب

گر جان طلبی فدای جانت

گر جان طلبی فدای جانت سهلست جواب امتحانت سوگند به جانت ار فروشم یک موی به هر که در جهانت با آن که تو مهر…

ادامه مطلب

کمان سخت که داد آن لطیف بازو را

کمان سخت که داد آن لطیف بازو را که تیر غمزه تمامست صید آهو را هزار صید دلت پیش تیر بازآید بدین صفت که تو…

ادامه مطلب

کارم چو زلف یار پریشان و درهمست

کارم چو زلف یار پریشان و درهمست پشتم به سان ابروی دلدار پرخمست غم شربتی ز خون دلم نوش کرد و گفت این شادی کسی…

ادامه مطلب

عمری به بوی یاری کردیم انتظاری

عمری به بوی یاری کردیم انتظاری زان انتظار ما را نگشود هیچ کاری از دولت وصالش حاصل نشد مرادی وز محنت فراقش بر دل بماند…

ادامه مطلب

صاحب نظر نباشد دربند نیک نامی

صاحب نظر نباشد دربند نیک نامی خاصان خبر ندارند از گفت و گوی عامی ای نقطه سیاهی بالای خط سبزش خوش دانه‌ای ولیکن بس بر…

ادامه مطلب

سلسله موی دوست حلقه دام بلاست

سلسله موی دوست حلقه دام بلاست هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست گر بزنندم به تیغ در نظرش بی‌دریغ دیدن او…

ادامه مطلب

سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید

سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید خاک وجود ما را گرد از عدم برآید گر پرتوی ز رویت در کنج خاطر افتد خلوت نشین…

ادامه مطلب

زنده کدامست بر هوشیار

زنده کدامست بر هوشیار آن که بمیرد به سر کوی یار عاشق دیوانه سرمست را پند خردمند نیاید به کار سر که به کشتن بنهی…

ادامه مطلب

روز وصلم قرار دیدن نیست

روز وصلم قرار دیدن نیست شب هجرانم آرمیدن نیست طاقت سر بریدنم باشد وز حبیبم سر بریدن نیست مطرب از دست من به جان آمد…

ادامه مطلب

دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد

دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد ای بوی آشنایی دانستم از کجایی پیغام وصل جانان پیوند روح…

ادامه مطلب

دلم خیال تو را ره نمای می‌داند

دلم خیال تو را ره نمای می‌داند جز این طریق ندانم خدای می‌داند ز درد روبه عشقت چو شیر می‌نالم اگر چه همچو سگم هرزه…

ادامه مطلب

در پای تو افتادن شایسته دمی باشد

در پای تو افتادن شایسته دمی باشد ترک سر خود گفتن زیبا قدمی باشد بسیار زبونی‌ها بر خویش روا دارد درویش که بازارش با محتشمی…

ادامه مطلب

خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی

خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی دهان چون غنچه بگشای و چو گلبن در گلستان آی دمادم حوریان از خلد رضوان می‌فرستند که…

ادامه مطلب

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقت بار فراق این همه ایامم نیست خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد سر مویی…

ادامه مطلب

چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام

چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام نگاه می‌کنم از پیش رایت خورشید که می‌برد به افق پرچم سپاه…

ادامه مطلب

چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست

چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست طعم دهانت از شکر ناب خوشترست زنهار از آن تبسم شیرین که می‌کنی کز خنده شکوفه سیراب خوشترست…

ادامه مطلب

تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی

تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی بنای مهر نمودی که پایدار نماند مرا به بند ببستی خود…

ادامه مطلب

تفاوتی نکند قدر پادشایی را

تفاوتی نکند قدر پادشایی را که التفات کند کمترین گدایی را به جان دوست که دشمن بدین رضا ندهد که در به روی ببندند آشنایی…

ادامه مطلب

پروانه نمی‌شکیبد از دور

پروانه نمی‌شکیبد از دور ور قصد کند بسوزدش نور هر کس به تعلقی گرفتار صاحب نظران به عشق منظور آن روز که روز حشر باشد…

ادامه مطلب

به حسن دلبر من هیچ در نمی‌باید

به حسن دلبر من هیچ در نمی‌باید جز این دقیقه که با دوستان نمی‌پاید حلاوتیست لب لعل آبدارش را که در حدیث نیاید چو در…

ادامه مطلب

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد…

ادامه مطلب

بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری

بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری خاک بازار نیرزم که بر او می‌گذری من چنان عاشق رویت که ز خود بی‌خبرم تو چنان فتنه…

ادامه مطلب

این باد بهار بوستانست

این باد بهار بوستانست یا بوی وصال دوستانست دل می‌برد این خط نگارین گویی خط روی دلستانست ای مرغ به دام دل گرفتار بازآی که…

ادامه مطلب

ای طراوت برده از فردوس اعلا روی تو

ای طراوت برده از فردوس اعلا روی تو نادرست اندر نگارستان دنیی روی تو دختران مصر را کاسد شود بازار حسن گر چو یوسف پرده…

ادامه مطلب

ای به خلق از جهانیان ممتاز

ای به خلق از جهانیان ممتاز چشم خلقی به روی خوب تو باز لازمست آن که دارد این همه لطف که تحمل کنندش این همه…

ادامه مطلب

آن کیست که می‌رود به نخجیر

آن کیست که می‌رود به نخجیر پای دل دوستان به زنجیر همشیره جادوان بابل همسایه لعبتان کشمیر اینست بهشت اگر شنیدی کز دیدن آن جوان…

ادامه مطلب

آن دوست که من دارم وان یار که من دانم

آن دوست که من دارم وان یار که من دانم شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم بخت این نکند با من کان شاخ…

ادامه مطلب

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش بیان کند که…

ادامه مطلب

آسوده خاطرم که تو در خاطر منی

آسوده خاطرم که تو در خاطر منی گر تاج می‌فرستی و گر تیغ می‌زنی ای چشم عقل خیره در اوصاف روی تو چون مرغ شب…

ادامه مطلب

یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم

یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم چو التماس برآمد هلاک باکی نیست کجاست تیر بلا گو…

ادامه مطلب

وقت‌ها یک دم برآسودی تنم

وقت‌ها یک دم برآسودی تنم قال مولائی لطرفی لا تنم اسقیانی و دعانی افتضح عشق و مستوری نیامیزد به هم ما به مسکینی سلاح انداختیم…

ادامه مطلب

هرگز این صورت کند صورتگری

هرگز این صورت کند صورتگری یا چنین شاهد بود در کشوری سرورفتاری صنوبرقامتی ماه رخساری ملایک منظری می‌رود وز خویشتن بینی که هست در نمی‌آید…

ادامه مطلب

هر که بی او زندگانی می‌کند

هر که بی او زندگانی می‌کند گر نمی‌میرد گرانی می‌کند من بر آن بودم که ندهم دل به عشق سروبالا دلستانی می‌کند مهربانی می‌نمایم بر…

ادامه مطلب

نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی

نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی که ما را بیش از این طاقت نماندست آرزومندی غریب از خوی مطبوعت که روی از…

ادامه مطلب

ندانم از من خسته جگر چه می‌خواهی

ندانم از من خسته جگر چه می‌خواهی دلم به غمزه ربودی دگر چه می‌خواهی اگر تو بر دل آشفتگان ببخشایی ز روزگار من آشفته‌تر چه…

ادامه مطلب

من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را

من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را روی اگر پنهان کند سنگین دل سیمین بدن مشک غمازست…

ادامه مطلب

مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی

مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی که روی چون قمر از دوستان بپوشیدی من از جفای زمان بلبلا نخفتم دوش تو را چه بود که تا…

ادامه مطلب

مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد

مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد چو شمع سوخته روزی در انجمن بکشد به لطف اگر بخرامد هزار دل ببرد به قهر اگر بستیزد…

ادامه مطلب