بازآمدی که شمع دل افروزیم دگر

بازآمدی که شمع دل افروزیم دگر کشتی و زنده کردی و می سوزیم دگر چرخم بروز هجر تو صد جام زهر داد یارب مباد روزی…

ادامه مطلب

با قبای آل چون برقی بمیدان تاختی

با قبای آل چون برقی بمیدان تاختی در صف چابک سواران آتشی انداختی آمدی با روی چون گل در صف بازار حسن صد چو یوسف…

ادامه مطلب

ایگل که غم عاشق مدهوش نداری

ایگل که غم عاشق مدهوش نداری تا چند بنالیم و بما گوش نداری افسرده دل امشب من از آنم که تو ایشمع از گرمی می…

ادامه مطلب

ای همنفسان دست ز ما باز گذارید

ای همنفسان دست ز ما باز گذارید کار دل ما را بخدا باز گذارید دستش چه گرفتید گرم میکشد از جور من دانم و آن…

ادامه مطلب

ای ز خورشید رخت هر ساعتم سوزی دگر

ای ز خورشید رخت هر ساعتم سوزی دگر مهر تو سوزنده تر هر روز از روزی دگر بس نبودت خوی بدجانان که بهر سوز من…

ادامه مطلب

ای بی‌تو از خون بسته گل مژگان من بر خارها

ای بی‌تو از خون بسته گل مژگان من بر خارها خار است دور از روی تو در چشم من گلزارها هرچند کز آب بقا باشد…

ادامه مطلب

آنی که فتنها همه از یک نگاه تست

آنی که فتنها همه از یک نگاه تست عالم خراب کرده چشم سیاه تست روشن ترست شام من از صبح دیگران وین روشناییم ز رخ…

ادامه مطلب

آن عید مشتاقان که من قربان او صد جان کنم

آن عید مشتاقان که من قربان او صد جان کنم یکبار اگر نامش برم صد بار جان قربان کنم من بت پرست و عاشقم اما…

ادامه مطلب

امید خلق باقبال و دولت خویش است

امید خلق باقبال و دولت خویش است امید ما بغم و درد و حسرت خویش است اسیر محنت عشق از هوای راحت وصل اسیر نیست…

ادامه مطلب

یکدم ایساقی جان می ده و مدهوش کنم

یکدم ایساقی جان می ده و مدهوش کنم باشد این غم که مرا کشت فراموش کنم خرقه پوشان ورع را خبر از عشق کجاست حل…

ادامه مطلب

یار از سر کوچه چو مه برآمد

یار از سر کوچه چو مه برآمد هر گوشه هزار وه برآمد برخاست قیامتی که در صبح ماه شب چارده برآمد سرمست به خانقه گذر…

ادامه مطلب

هیچم ز گریه قدر برین خاک کو نماند

هیچم ز گریه قدر برین خاک کو نماند چندان گریستم که مرا آب رو نماند ساقی بحال تشنه لبان غبار غم گاهی نظر فکند که…

ادامه مطلب

هست کحل بصر از خاک ره او هوسم

هست کحل بصر از خاک ره او هوسم لیک ترسم که شوم خاک و بگردش نرسم با تو چون در سخن آیم؟ که ترا چون…

ادامه مطلب

هرکه زنجیرش نهد مشکین‌کمندی اینچنین

هرکه زنجیرش نهد مشکین‌کمندی اینچنین گر بود دیوانه نگریزد ز بندی اینچنین بر زمین پای سمندت ناید از شوخی ولی حیف باشد بر زمین پای…

ادامه مطلب

هرجا که بود یار و سرور است

هرجا که بود یار و سرور است غایب مشو از وی اگرت میل حضور است زخم دل ما مرهم صبرست علاجش وین مرهم زخمی است…

ادامه مطلب

هر جا که بنگری رخ او در تجلی است

هر جا که بنگری رخ او در تجلی است مجنون اگر شوی همه آفاق لیلی است دور از توام بصورت و در معنیم قرین صورت…

ادامه مطلب

نوروز من از طلعت چون ماه تو عید است

نوروز من از طلعت چون ماه تو عید است نوروز بدین طلعت فیروز که دیدست؟ پیش آر قدح ساقی و بردار سر خم بگشای در…

ادامه مطلب

نقش پای او که محراب دعا می یابمش

نقش پای او که محراب دعا می یابمش سجده شکری کنم در هر کجا می یابمش زهره دیدن ندارم از جفای خوی او گرچه با…

ادامه مطلب

نرگس رعنا اگر چشم و چراغ گلشن است

نرگس رعنا اگر چشم و چراغ گلشن است لاله یی کز خون دل دارد نشان چشم من است حاجت گفتن ندارد حال من ای شمع…

ادامه مطلب

می‌میرم و خار غمت از جان نمی‌آید برون

می‌میرم و خار غمت از جان نمی‌آید برون خاری که ره در جان کند آسان نمی‌آید برون وه‌وه چه نازک می‌دمد گر در رخت خط…

ادامه مطلب

منت قتل از رقیبم باز می باید کشید

منت قتل از رقیبم باز می باید کشید بخت بدبین کز اجل هم ناز میباید کشید شمع من چون نیست غیر از سوختن انجام وصل…

ادامه مطلب

من سری دارم که بر خاک ره از جولان اوست

من سری دارم که بر خاک ره از جولان اوست هرکه بردارد زخاک ره سر من زان اوست او که خواهد در خم چوگان سرماهمچو…

ادامه مطلب

معلم را بگو فریاد از آن شوخ

معلم را بگو فریاد از آن شوخ ز شوخی کشت شهری داد از آن شوخ ازین شیرینی گفتار ترسم که صد شیرین شود فرهاد از…

ادامه مطلب

مست رفتی و ز شوقت جگرم چاک بماند

مست رفتی و ز شوقت جگرم چاک بماند دل بخون غرقه از آن روی عرقناک بماند همه از مهر تو چون ذره بر افلاک شدند…

ادامه مطلب

مرا چو شبنم از آن مایه حیات کم است

مرا چو شبنم از آن مایه حیات کم است که آفتاب مرا با من التفات کم است چرا چو آب حیات از لبم نبخشی جان…

ادامه مطلب

ماییم همچو مجنون استاد مذهب عشق

ماییم همچو مجنون استاد مذهب عشق شیران به حلقه ما طفلان مکتب عشق در مشرب شهیدان زهرست آب حیوان ای خضر زین نرنجی کاینست مشرب…

ادامه مطلب

ما چنین بی‌خود اگر یار رسد بر سر ما

ما چنین بی‌خود اگر یار رسد بر سر ما که خبر می دهد ار دل نتپد در بر ما؟ لحظه ای باش که از شوق…

ادامه مطلب

گیرم که دل از یاد تو خرسند توان داشت

گیرم که دل از یاد تو خرسند توان داشت بی جان تن فرسوده نگه چند توان داشت خود گوی که این طوطی دلسوخته تا چند…

ادامه مطلب

گلی است عارض ساقی بنازکی کز وی

گلی است عارض ساقی بنازکی کز وی چو گل که در عرق افتد برون تراود خوی چو همعنان نتوانم شد از روی خامی پی سمند…

ادامه مطلب

گریه‌ام دید و چو گل از خنده آن مهوش شکفت

گریه‌ام دید و چو گل از خنده آن مهوش شکفت در خزان پیریم آخر بهاری خوش شکفت دل به خونریز من آن سرو سهی را…

ادامه مطلب

گرچه به تیغ جفا سینه فکارم از او

گرچه به تیغ جفا سینه فکارم از او تا نرود سر ز دست دست ندارم از او هرکه نشد غرق خون ره نبرد کز غمش…

ادامه مطلب

گر کوه تحمل کسی از بار ستم نیست

گر کوه تحمل کسی از بار ستم نیست در عشق تو ثابت قدم آن سست قدم نیست پیشت فلک از بار غمت خم شده چون…

ادامه مطلب

گر زخم عشق بر دل مردم جراحت است

گر زخم عشق بر دل مردم جراحت است مارا ز زخم تیر بتان چشم راحت است گل راست حسن و بسته دهان مرا نمک حسن…

ادامه مطلب

گر به کوثر نظر ز نیکو عملی است

گر به کوثر نظر ز نیکو عملی است چشم ما بر کرم ساقی و بخش ازلی است رند دردی کش ما را تو چه دانی…

ادامه مطلب

کیست کو خاک ز بیداد تو بر سر نکند

کیست کو خاک ز بیداد تو بر سر نکند مگر آنکسکه سر از جیب عدم برنکند عشق باران بلایسیت که در روی زمین هیچ جا…

ادامه مطلب

که ره دهد سوی آن سایه همای مرا

که ره دهد سوی آن سایه همای مرا بوصل او که رساند مگر خدای مرا بظلمت غم هجر از حیات وصلم دور فغان که خضر…

ادامه مطلب

کس چون غم زلیخا یوسف ندیده داند؟

کس چون غم زلیخا یوسف ندیده داند؟ دست بریده حالش دست بریده داند خسرو ندیده حرمان کی ذوق وصل یابد قدر بلان شیرین تلخی چشیده…

ادامه مطلب

کاسه چشم من از شوق گل رخسار دوست

کاسه چشم من از شوق گل رخسار دوست لاله رنک از خون دل گشت و سیاهی داغ اوست از دل لیلی چو بیرون نیست مجنون…

ادامه مطلب

فراخ دستی گل داد عیش و مستی داد

فراخ دستی گل داد عیش و مستی داد شکست کار دل غنچه تنگدستی داد بهم عنانی عقل از غم جهان که رهد؟ خوش آنکه در…

ادامه مطلب

عیسی دم من کز نفسش جان بتن آید

عیسی دم من کز نفسش جان بتن آید گر مرده حدیثش شنود در سخن آید ماییم و سجودی و نیازی بر آن بت جز سجده…

ادامه مطلب

عمر من تا کی بآه آتشین خواهد گذشت

عمر من تا کی بآه آتشین خواهد گذشت آه اگر دور از تو عمر من چنین خواهد گذشت ای سهی قامت چو جولان آوری بر…

ادامه مطلب

عاشق مجنونم و صحرای غم جای من است

عاشق مجنونم و صحرای غم جای من است گر بمیرم دورازو کس را چه پروای من است سوختن در آفتاب غم نه کار هر کس…

ادامه مطلب

صد تلخ دهان میگزد از غصه لب خویش

صد تلخ دهان میگزد از غصه لب خویش ای نخل کرم تابکه بخشی رطب خویش آن چاشنی ذوق که فرهاد ز غم یافت خسرو نچشیده…

ادامه مطلب

شمعی که گرم خشم تر از برق لامع است

شمعی که گرم خشم تر از برق لامع است گر عالمی به جور بسوزد چه مانع است برگشته است ماه من از مهر من دگر…

ادامه مطلب

شبهای هجر اگر چه دل ریش سوزدم

شبهای هجر اگر چه دل ریش سوزدم روز وصال باز جگر بیش سوزدم این هم ز مهر نیست که چندان نظر کند خواهد کزین نمک…

ادامه مطلب

سوختیم از غم و این آتش پنهان همه هیچ

سوختیم از غم و این آتش پنهان همه هیچ همه داغیم ز خوبان و بر ایشان همه هیچ غنچه بخت مرا هیچ گل آخر نشکفت…

ادامه مطلب

سگ توییم و بر آن در شکسته حال خوشیم

سگ توییم و بر آن در شکسته حال خوشیم سبوی بخت شکستیم و باسفال خوشیم ترا شکست مباد ایمه تمام که ما به دلشکستگی خویش…

ادامه مطلب

سرشک شادی وصل از چه جانگداز آمد

سرشک شادی وصل از چه جانگداز آمد خوشم که دیگرم آبی بجوی بازآمد چو شمع باتو بدعوی زبان کشد ترسم که سر بباد دهد چون…

ادامه مطلب

سایم همه شب روی خود بر خاک دور از روی تو

سایم همه شب روی خود بر خاک دور از روی تو باشد شبی ای سیمتن آسایم از پهلوی تو دورم من و نزدیک تو نتوانم…

ادامه مطلب

زلف قلابش ز کف دل‌ها چو ماهی می‌برد

زلف قلابش ز کف دل‌ها چو ماهی می‌برد قلاب در دل می‌زند خواهی نخواهی می‌برد ای کاش بازآید که شد چشمم سفید اندر رهش آب…

ادامه مطلب