غزلیات اسیری لاهیجی
درد عشق آمد دوای درد دل
درد عشق آمد دوای درد دل نیست باری جز غمش درخورد دل من ندیدم در گلستان وجود هیچ گل خوشبوی تر از ورد دل هرکه…
در بزم وصل یار مرا گرچه بارنیست
در بزم وصل یار مرا گرچه بارنیست جز جست و جوی او دگرم هیچ کارنیست دیار در دو کون ندیدیم غیر دوست زیرا درین دیار…
حان الرحیل مابر دلدار میرویم
حان الرحیل مابر دلدار میرویم لاخوف گو بعشق چو همراه می شویم هرگز نظر بدنیی و عقبی نیفکنیم ترک همه گرفته پی یار می رویم…
چون دور شد از حسن رخت پرده انوار
چون دور شد از حسن رخت پرده انوار شد گنج نهان فاش و عیان شد همه اسرار گر دیده معنی بودت باز بینی کان یار…
چو از روز ازل رندی و قلاشی است آئینم
چو از روز ازل رندی و قلاشی است آئینم بجز عشق تو ورزیدن نباشد مذهب و دینم ز شمع روی تو آتش فتاد اندر دل…
جانا ز درد عشق تو چون من فغان کنم
جانا ز درد عشق تو چون من فغان کنم از چشمه های چشم جهان خون روان کنم عهدیست در ازل بتو ما را که تا…
تا نقد دارضرب معارف کلام ماست
تا نقد دارضرب معارف کلام ماست در ملک فقر سکه شاهی بنام ماست چون والی ولایت کشف و ولایتیم سلطان ملک کون کمینه غلام ماست…
تا در طریق عشق تو من جان فشان شدم
تا در طریق عشق تو من جان فشان شدم بی جان شدم ولیک جهان در جهان شدم زان دم که باختم دل و جان در…
بی شادی وصال تو دل را کجا قرار
بی شادی وصال تو دل را کجا قرار ناید غم فراق تو ای دوست در شمار فریاد جان دلشدگان ای صبا برس از روی دوست…
بدلداری و دلجوئی درآمد عاقبت یارم
بدلداری و دلجوئی درآمد عاقبت یارم بحمدالله ز دیدارش بسامان شد همه کارم ازآن روزی که روی تو درآمد در نظر مارا بهشت و حور…
ایهاالحیران فی وجه الحبیب
ایهاالحیران فی وجه الحبیب رب زدنی حیرة گویا نصیب جز لقای روی جان افروز دوست درد ما را نیست درمان ای طبیب دایما در قصد…
ای عاشقان، ای عاشقان، من جسمهارا جان کنم
ای عاشقان، ای عاشقان، من جسمهارا جان کنم ای عارفان، ای عارفان، جانها بحق جانان کنم ای سالکان، ای سالکان، اندر پناه من شوید تا…
ای دل تو همیشه در وصالی
ای دل تو همیشه در وصالی حیران جمال ذوالجلالی مفتاح خزاین وجودی گنجینه گنج بی زوالی از عز و شرف ملک نیابد در خلوت خاص…
ای پرتو جمالت حسن بتان جانی
ای پرتو جمالت حسن بتان جانی عکس رخ تو پیدا ز آئینه کیانی استار نور رویت شد ظلمت من و ما گر غیرتی نمائی او…
آنان که درد عشق تو برجان گزیده اند
آنان که درد عشق تو برجان گزیده اند داغی بدل ز آتش شوقت کشیده اند یک ذره درد عشق بعالم نمی دهند چون لذت شراب…
آفتاب روی تو تابان شدست
آفتاب روی تو تابان شدست در شعاعش جان و دل حیران شدست نور مطلق گشت ذرات جهان تاکه خورشید رخت تابان شدست جان که در…
از بردن بار جفا باشد وفا ما را غرض
از بردن بار جفا باشد وفا ما را غرض زین بیوفایی دوست را باشد جفای ما غرض داغ دلم را در غمش مرهم نباشد سودمند…
وقت نماز ز عشق شنیدم عجب ندا
وقت نماز ز عشق شنیدم عجب ندا قد اذن الموئذن حیوا علی الفنا ای دل بذوق زهر فنا نوش و غم مخور بعدالفناء قد تجدالعز…
هرکسی کز لذت درد تو باشد با خبر
هرکسی کز لذت درد تو باشد با خبر درد عشقت رابجان خواهد همیشه بیشتر در وفای عشق تو هرکس که جان و دل نباخت کی…
نهال دوستی را در بر آور
نهال دوستی را در بر آور کنار از ما مجو سرو سمن بر بده ساقی بسرمستان عشقت از آن لب باده چون شهد و شکر…
من بحسنت ز ازل واله و شیدا بودم
من بحسنت ز ازل واله و شیدا بودم عاشق بی دل و دیوانه و رسوا بودم قطره بودم چو شدم غرقه دریا(ی) قدم قطرگی رفت…
مرآت روی دوست نظرکن جهان ببین
مرآت روی دوست نظرکن جهان ببین درآینه جهان نگر او را عیان ببین خورشید حسن اوز همه ذره رونمود تابان رخش زمشرق کون و مکان…
ما در هوای وصل تو شیدای عالمیم
ما در هوای وصل تو شیدای عالمیم پیوسته با خیال تو شادان و خرمیم ما در خیال زلف پریشان بیقرار آشفته خاطریم و بسودای محکمیم…
ما اختیار خویش به دست تو دادهایم
ما اختیار خویش به دست تو دادهایم امر ترا مطیع و به جان ایستادهایم تا روی جانفروز تو بینیم هر نفس چون خاک ره ذلیل…
کونین قطره ایست ز دریای ذات ما
کونین قطره ایست ز دریای ذات ما افهام قاصرند ز کنه صفات ما از غیر من چو نام و نشان نیست در جهان اسم و…
عاشقم برخط و خال و رخ مه سیمائی
عاشقم برخط و خال و رخ مه سیمائی که بیک عشوه فریبد دل صد دانائی هست در گردن جان سلسله زلف کسی که اسیرست بدامش…
شهباز لامکانم من در مکان نگنجم
شهباز لامکانم من در مکان نگنجم عنقای بی نشانم اندر نشان نگنجم من بحر بیکرانم مقصود کن فکانم من جان جان جانم اندر جهان نگنجم…
زنگ دویی ز آینه دل زدودهایم
زنگ دویی ز آینه دل زدودهایم تا حسن جانفزای تو با تو نمودهایم همچو کلیم تا که به طور دل آمدیم انی اناالله از همه…
ز خورشید جمال عالم آرا
ز خورشید جمال عالم آرا جهان پر شد ز انوار تجلی جهان شیدای حسنش گشت یکسر چه حسنست و چه رویست این تعالی بخود از…
رندیم و قمارباز بی باک
رندیم و قمارباز بی باک از جرعه جام غم طربناک از جام وصال دوست مستم مدهوش فتاده برسرخاک کردم گرو شراب و شاهد تسبیح و…
دلم با دوست دایم در وصالست
دلم با دوست دایم در وصالست فراق از وی مرا دیگر محالست برو ای عقل رخت خویش بربند که عشق از گفت و گویت در…
در طریقت رهروان را رهنمایی میکنم
در طریقت رهروان را رهنمایی میکنم در حقیقت عارفان را پیشوایی میکنم گر شدم بیگانه از جان و جهان در عشق او لیک با جانان…
در باز شد ز میکده ناموس و نام را
در باز شد ز میکده ناموس و نام را ساقی صلای باده بگو خاص و عام را مست و خراب و بیخودم ای پیر می…
حسن تو جلوه کرد و بعالم عیان شد
حسن تو جلوه کرد و بعالم عیان شد در جلوه جمال تو رویت نهان شد آراست یار جلوه نام و نشان بخود ناگه فکند رخت…
چون جهانرا پیش جانان نیست یک جو حرمتی
چون جهانرا پیش جانان نیست یک جو حرمتی جان فدا کن ای دل ار هستی تو صاحب همتی درد عشقت عاشقانرا دولتی بی منتهاست کز…
جهان عکس رخ مه پیکر ماست
جهان عکس رخ مه پیکر ماست همه ذرات ازآن رو رهبر ماست جمالش چون بخوبان گشت ظاهر ازآن سودای خوبان در سرماست گشا چشم بصیرت…
جانا ز چین زلف گشا پیچوتابها
جانا ز چین زلف گشا پیچوتابها تا تابد از رخت به دلم آفتابها تا حسن جانفروز تو بینند عاشقان بردار یکدم از رخ خود این…
تا نقاب زلف از روی تو دور افتاده است
تا نقاب زلف از روی تو دور افتاده است جان مشتاقان از آن رودر حضور افتاده است شاهد رویت نماید هر زمان حسنی دگر عاشق…
تا به فن دلربایی آن صنم استاد شد
تا به فن دلربایی آن صنم استاد شد خانه صبرم ز عشقش سخت بی بنیاد شد وه چه بی رحم است آن عیار شوخ بیوفا…
بهوای روی جانان دل و جان ماست شیدا
بهوای روی جانان دل و جان ماست شیدا ز خیال زلف مشکین بسرم هزار سودا ز شراب عشق مستم ز خمار عقل رستم چکنم صلاح…
بر جانان فشان جان را اگر هستی دلا عاشق
بر جانان فشان جان را اگر هستی دلا عاشق که هر کو عشق می ورزد چو جان بازد بود صادق اگر خود را نمی بازی…
ای وصالت آرزوی جان غم پرورد من
ای وصالت آرزوی جان غم پرورد من در فراقت شد بگردون آه دودآلود من لذت دنیا و دین گو، هرکه می خواهد ببر غیر دیدارت…
ای عاشقان ای عاشقان من عاشق دیوانهام
ای عاشقان ای عاشقان من عاشق دیوانهام در عشق و در شوریدگی در کاینات افسانهام از ساغر و پیمان مگو امروز با ما کز ازل…
ای دل به درد عاشقی مردانه شو، مردانه شو
ای دل به درد عاشقی مردانه شو، مردانه شو در عشق و در شوریدگی افسانه شو، افسانه شو چون شهره و نام نکو آمد حجاب…
ای جمال جان فزایت وایه جان و دلم
ای جمال جان فزایت وایه جان و دلم مهر رخسار تو کرده خانه در آب و گلم دعوی عقل و قرار ما هم از دیوانگیست…
آن یار رو ز ما بچه رو می کند نهان
آن یار رو ز ما بچه رو می کند نهان چون روی خوبش از همه رو دیده ام عیان جان مگو نهان بجهان شد جمال…
ازمی شوق جمال روی جانان همچو من
ازمی شوق جمال روی جانان همچو من مست و لایعقل بعالم کم توانی یافتن میزند برجان و دل هر دم دو صد تیر جفا ترک…
از بحر تلخ و شور غم هجر برکنار
از بحر تلخ و شور غم هجر برکنار آمد غریق عشق بشادی وصل یار شکر خدا که پرتو خورشید آن جمال روشن نمود از پس…
وقت کوچ آمد نفیرالطریقست الطریق
وقت کوچ آمد نفیرالطریقست الطریق ره خطرناکست یاران وا ممانید از رفیق در طریق عشق جانان عاشق جانباز باش گر همی خواهی که حاصل گرددت…
هر زمان نوعی بچشم اهل حال
هر زمان نوعی بچشم اهل حال می نماید حسن روی تو جمال حسن رویت را ز مرآت جهان زاهد ار دیدی نبودی در ضلال دیده…