غزلیات ابوالمعانی بیدل
زان پری چون شیشه تا کی شکوهای خالی کنم
زان پری چون شیشه تا کی شکوهای خالی کنم میرود دامانش از کف گر دلی خالی کنم جنس حیرت گرم دارد روز بازار جمال کاش…
زخم تیغی ز تو برداشتهام همچو هلال
زخم تیغی ز تو برداشتهام همچو هلال ریشهواری به نظر کاشتهام همچو هلال قانعم زین چمنستان به رگ و برگ گلی از تبسم لبی انباشتهام…
زندگی در ملک عبرت مرگ مفلس میشود
زندگی در ملک عبرت مرگ مفلس میشود خوننمیباشد در آنعضوی کهبیحس میشود طبع ناقص را مبر در امتحانگاه کمال کمعیاری چون محک خواهد، طلا، مس…
زین باغ بسکه بیثمری آشکاربود
زین باغ بسکه بیثمری آشکاربود دست دعای ما همه برگ چنار بود دفدیم مغزل فلک و سحر بافیاش یک رفت وآمد نفسش پود وتار بود…
زین من و ما زندگی سیر فنایی کرد و رفت
زین من و ما زندگی سیر فنایی کرد و رفت بر مزار ما دو روزی هایهایی کرد و رفت عجز طاقت بیگذشتن نیست زین بحر…
ستم شریک من یاس خوشدن ستم است
ستم شریک من یاس خوشدن ستم است حریف عذر هزار آرزو شدن ستم است دلیست در بغلت بو کن و تسلی باش چو آهوان ز…
سر تمنای پایبوسی به هر در و دشت میکشیدم
سر تمنای پایبوسی به هر در و دشت میکشیدم چو شمع، انجام مقصد سعی پای خود بود چون رسیدم بهگوشم از صدهزار منزل رسید بیپرده…
سرشکم نسخهٔ دیوانهٔ کیست
سرشکم نسخهٔ دیوانهٔ کیست جگر آیینهدار شانهٔ کیست جنون میجوشد از طرز کلامم زبانم لغزش مستانهٔ کیست دلم گر نیست فانوس خیالت نفس بال و…
سعی دیر و حرم بهانهٔ ما
سعی دیر و حرم بهانهٔ ما برد ما را زآستانهٔ ما بسکه در پردهٔ دل افسردیم تار شد شوخی ترانهٔ ما حرف زلف مسلسلی داریم…
سودای تک و تاز هوسها ز سر انداز
سودای تک و تاز هوسها ز سر انداز پرواز به جایی نتوان برد پر انداز هرجا تویی آشوب همین دود و غبار است از خویش…
شب زندگی سر آمد به نفسشماری آخر
شب زندگی سر آمد به نفسشماری آخر به هوا رساند خاکم سحر انتظاری آخر طرب بهار غفلت عرق خجالت آورد نگذشت بیگلابم گل خندهکاری آخر…
شب وصل است و نبود آرزورا دسترس اینجا
شب وصل است و نبود آرزورا دسترس اینجا که باشد دشمن خمیازه آغوش هوس اینجا چو بویگلگرفتارم به رنگ الفتی ورنه گشاد بال پرواز است…
شخص معدومی، به پیش وهم خود موجود باش
شخص معدومی، به پیش وهم خود موجود باش ای شرار سنگ ازآن عالمکه نتوان بود باش رنج هستی بردنت از سادگیها دور نیست صفحهٔ آیینهای…
شعله ها در گرم جوشی، داغ آه سرد ماست
شعله ها در گرم جوشی، داغ آه سرد ماست نغمه هم حسرت غبار نالههای درد ماست خاک تمکین آشیان حیرت آن جلوه ایم لنگر دامان…
شهید خنده زخمم که تیغ همدم اوست
شهید خنده زخمم که تیغ همدم اوست کباب گلشن داغم که شعله شبنم اوست شکار ناز غزالیست، ناتوان دل من که رنگ دهر به فتراک…
شوق تا گردد دو بالا خویش را احول کنید
شوق تا گردد دو بالا خویش را احول کنید نیمرخ کم حیرت است آیینه مستقبل کنید آگهی از اطلس گردون چه خواهد یافتن خواب ما…
صبح از دل چاککه دراین باغ سخن رفت
صبح از دل چاککه دراین باغ سخن رفت کز جوش گل و لاله قیامت به چمن رفت آن مطلب نایابکه هرگز نتوان یافت دامان گلی…
صد رنگ نقش بستیم دریاد گل جبینی
صد رنگ نقش بستیم دریاد گل جبینی طاووس کرد ما را تصویر نازنینی پرواز شوق امروز محملکش تپش نیست در بیضهام جنون داشت بیبال و…
صیاد بینشانی پرواز رنگ ما شد
صیاد بینشانی پرواز رنگ ما شد آن پر که داشت عنقا صرف خدنگ ما شد روزی که اعتبارات سنجید نقد ذرات رنگ پریده هرجا گل…
ظلمست به تشویش دل اقبال نمودن
ظلمست به تشویش دل اقبال نمودن صیقل زدن آیینه و تمثال نمودن جز صفر کم و بیش درین حلقه ندیدم چون مرکز پرگار خط و…
عبث ای دشمن تحقیق دل از وسوسه خستی
عبث ای دشمن تحقیق دل از وسوسه خستی توهمین آینه بودی به چه امید شکستی چه خیال است به قید جسد آزاد نشستن امل آشفت…
عرقها دارد آن شمع حیا لیک از نظر پنهان
عرقها دارد آن شمع حیا لیک از نظر پنهان به تمکینی که آتش نیست در سنگ آنقدر پنهان چو آن اشکی که گردد خشک در…
عقل اگر صد انجمن تدبیر روشن میکند
عقل اگر صد انجمن تدبیر روشن میکند فکرمجنون سطری از زنجیرروشن میکند داغ نومیدی دلی دارم که در هر دم زدن شمعها از آه بیتاثیر…
عمری خیال پخت سر گیر و دار مغز
عمری خیال پخت سر گیر و دار مغز زین جوز پوچ هیچ نشد آشکار مغز در ستر حال کسوت فقری ضرورت است پیدا کند ز…
عملی که سر به هوا خم از همه پیکرت بهدر آورد
عملی که سر به هوا خم از همه پیکرت بهدر آورد نه چو مو جنون هار سر قدم از سرت بهدر آورد به بضاعت هوس…
غبار هوش توفان دارد ای مستی جنون تازی
غبار هوش توفان دارد ای مستی جنون تازی بهار شوق خار اندوده است ای شعله پروازی نمیدانم به غیر از عذر استغنا چه میخواهم گدای…
غم، طرب جوشکرده است مرا
غم، طرب جوشکرده است مرا داغ، گلپوش کرده است مرا زعفران زار رفتن رنگم خنده بیهوشکرده است مرا حسرت لعل یار میکدهایست که قدح نوشکرده…
فرصتکمین پرواز چون نالهٔ سپندیم
فرصتکمین پرواز چون نالهٔ سپندیم چندان که سر به جیبیم چین گشتهٔ کمندیم طاقت به زیر گردون خفت شکار پستی است هرگاه پر شکستیم زبن…
فضای وادی امکان پر از غبار فناست
فضای وادی امکان پر از غبار فناست چه آسمانچهزمینمغز ایندو پوستهواست ز راستی مدد حال گوشهگیریهاست کمان کشیدن قد خمبده کار عصاست به فیض میکشی…
قابل بار امانتها مگو آسان شدیم
قابل بار امانتها مگو آسان شدیم سرکشیها خاک شد تا صورت انسان شدیم در عدم جنس محبت قیمت کونین داشت تا نفس واکرد دکان همچو…
خودسر به مرک گردن دعوی فرود کرد
خودسر به مرک گردن دعوی فرود کرد چون سر نماند شمع قبول سجود کرد در سعی بذل کوش که اینجا خسیس هم جان دادنش به…
خوشست از دور نذر محفل همصحبتان بوسی
خوشست از دور نذر محفل همصحبتان بوسی جهان جز کنج تنهایی ندارد جای مأنوسی فنا تعلیم هستی باش اگر راحت هوس داری به فهم این…
کاروان ما نداردگردی از صوت جرس
کاروان ما نداردگردی از صوت جرس صبح بر دوش شکست رنگ میبندد نفس در ترازویی که صبر عاشقان سنجیدهاند کوه اگر گردد تحمل نیست همسنگ…
کرد حرف بینشانم عالمی را تر زبان
کرد حرف بینشانم عالمی را تر زبان همچو عنقا آشیانی بستهام در هر زبان وصف آن خط شوخیی داردکه در اندیشهاش میدواند ربشهها موج رک…
کف خاکم چسان مقبول جستوجوی او گردم
کف خاکم چسان مقبول جستوجوی او گردم فلک در گردش آیم تا به گرد کوی او گردم دل مأیوس صیقل میزنم عمریست حیرانم نگشتم آینه…
کو رنگ، چه بو؟ جلوهٔ یارست ببینید
کو رنگ، چه بو؟ جلوهٔ یارست ببینید گل نیست همان لالهعذارست ببینید زبن برگ گلی چند که آیینهٔ رنگند آن دست که بیرون نگارست ببینید…
کیست کز جهد به آن انجمن ناز رسد
کیست کز جهد به آن انجمن ناز رسد سرمهگردیم مگر تا به تو آواز رسد درخور غفلت دل دعوی پیدایی ماست همه محویمگر آیینه به…
گذشتگان که هوس دیدهاند دنیا را
گذشتگان که هوس دیدهاند دنیا را به پیش خود همه پس دیدهاند دنیا را دوامکلفت دل آرزو نخواهی کرد در آینه دو نفس دیدهاند دنیا…
گر به سیر انجمن یا گشت گلشن رفته است
گر به سیر انجمن یا گشت گلشن رفته است شمعما هرسو همین یک سرزگردن رفته است مزرعی چون کاغذ آتشزده گل کرده ایم تا نظر…
گر خیالگردش چشم توام رهبر شود
گر خیالگردش چشم توام رهبر شود چون قدح هر نقش پایم عالم دیگر شود سیل بیتاب مرا یارب نپیوندی به بحر ترسم این جزو تپیدن…
گر ما گوییم، ماکجاییم
گر ما گوییم، ماکجاییم ور تو، تو هم آن کسی که ماییم پوشیدگیایم لیک رسوا عریانی لیک در قباییم گوشیم و شنیدنی نداربم چشمیم و…
گرفتار رسوم اندیشهٔ آرام کم دارد
گرفتار رسوم اندیشهٔ آرام کم دارد عقاید آنچه دارد خدمت دیر و حرم دارد دماغ آرمیدن نیست با گل، شبنم ما را در این آیینه…
گزند زندگانی در کفن جسم است تدبیرش
گزند زندگانی در کفن جسم است تدبیرش سموم آنجا که زور آرد علاجی نیست جز شیرش چه مغناطیس حل کردهست یارب خون نخجیرش که پیکان…
گه به رو میدوی و گاه به سر میآیی
گه به رو میدوی و گاه به سر میآیی نیستی اشک چرا اینهمه تر میآیی درد فرصت ز هجوم املت باز نداشت سنگها بسته به…
لوحهستی یک قلم از نقش قدرت عاری است
لوحهستی یک قلم از نقش قدرت عاری است آمد ورفت نفس مشق خط بیکاری است از ره غفلت، عدم را، هستی اندیشیدهایم شبهه تقریریم و…
مآلکار نقصانهاست هر صاحبکمالی را
مآلکار نقصانهاست هر صاحبکمالی را اگر ماهتکنند از دست نگذاری هلالی را رمیدنها ز اوضاع جهان طرز دگر دارد بهوحشت پیش باید برد ازین صحرا…
محبت ستمگر نباشد نباشد
محبت ستمگر نباشد نباشد وفا زحمتآور نباشد نباشد دل جمع مهریست برگنج اقبال اگرکیسه پر زر نباشد نباشد شکوهی که دارد جهان قناعت به خاقان…
مرا به آبلهٔ پا چه مشکل افتادست
مرا به آبلهٔ پا چه مشکل افتادست که تا قدم زدهام پای بر دل افتادست به قدر سعی دراز است راه مقصد ما وگرنه در…
مشرب عشاق بر وضع هوس تنگیکند
مشرب عشاق بر وضع هوس تنگیکند عالم عنقا به پرواز مگس تنگی کند واصل مقصد ز خاموشی ندارد چارهای چون به منزل آمد آواز جرس…
مکش ای آفتاب از فکر زربرپشت آتش را
مکش ای آفتاب از فکر زربرپشت آتش را ز غفلت میپرستی چند چون زردشت، آتش را به ترک ظلم، ظالم برنگردد از مزاج خود همان…