همین درد است برگ عشرت خونین‌دلان بیدل

همین درد است برگ عشرت خونین‌دلان بیدل هجوم‌گریه مست خنده دارد طبع مینا را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هیچ‌کس آتش نزد بر صفحهٔ بیحاصلم

هیچ‌کس آتش نزد بر صفحهٔ بیحاصلم ورنه من‌هم‌داشتم بیدل چراغان‌زیر پوست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

وقف طراوت من بیدل تبسمی

وقف طراوت من بیدل تبسمی پر تشنه‌ کام لعل شکر بارت آمدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یک لحظه حباب آیینهٔ ناز محیط است

یک لحظه حباب آیینهٔ ناز محیط است بر بیدل ما رحم نمایید برایش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مجوبیدل علاج سرنوشت ازگریهٔ حسرت

مجوبیدل علاج سرنوشت ازگریهٔ حسرت به موج باده دشوار است شستن خط ساغرها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

محبت از شکست دل چه نقصان می‌کند بیدل

محبت از شکست دل چه نقصان می‌کند بیدل نگردد موی چینی سرمهٔ آهنگ فغفورم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مرا بر بستن لب فتح باب راز شد بیدل

مرا بر بستن لب فتح باب راز شد بیدل که در هر خلوت از فیض خموشی بی‌سخن رفتم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مصرع فکربلند بیدلم‌اما چه سود

مصرع فکربلند بیدلم‌اما چه سود بی‌دماغیهای فرصت نارسایم بسته است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مگر ز زلف تو دارد طریق بست و گشاد

مگر ز زلف تو دارد طریق بست و گشاد که بیدل اینهمه مضمون دلگشا بسته حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من بیدل درین چمن ز چه تشریف بشکفم

من بیدل درین چمن ز چه تشریف بشکفم به فشار است رنگ هم زقباهای تنگ‌گل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مهمان این بساطیم اما چه سود بیدل

مهمان این بساطیم اما چه سود بیدل دیدار نعمتی بود آیینه در طبق کرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ناقدردان ذرّه ز خورشید عافلست

ناقدردان ذرّه ز خورشید عافلست بیدل‌گداست‌، شرمی از آن پادشه کنید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نبودم انقدر واماندهء این انجمن بیدل

نبودم انقدر واماندهء این انجمن بیدل پرافشان است شوق اما تامل لنگری دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندارد موی مجنون شانه‌ای غیر از پریشانی

ندارد موی مجنون شانه‌ای غیر از پریشانی چه امکانست بیدل جمع‌ گردم دفتر عشقم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نرسد تردد این و آن به وقار مشرب بیدلی

نرسد تردد این و آن به وقار مشرب بیدلی که دماغ عالم موج و کف ز می ‌گهر نکشد قدح حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نفس از دقت فکرم هجوم شعله شد بیدل

نفس از دقت فکرم هجوم شعله شد بیدل نشستم آنقدر در خون که صبحی را شفق کردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نقطه واری ز حیا مهر به لب زن بیدل

نقطه واری ز حیا مهر به لب زن بیدل تا کلامت همه جا منتخب‌ آید بیرون حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نه نقش پاست‌ که در وادی طلب پیداست

نه نقش پاست‌ که در وادی طلب پیداست ز کاروان جرسی چند بیدل افتادست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نی به ‌هستی محو شد شور دویی نی در عدم

نی به ‌هستی محو شد شور دویی نی در عدم هرکجا رفتیم بیدل خانه در بازار بود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست بیدل گوشه گیریهای ما بی‌مصلحت

نیست بیدل گوشه گیریهای ما بی‌مصلحت خلوتی می‌باید ارباب سخن را چون زبان حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیستم جرعه‌کش درد کدورت بیدل

نیستم جرعه‌کش درد کدورت بیدل چون‌گهر صافی دل بادهٔ مینای من‌است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هر که را بیدل به گنج نشئهٔ معنی رهی‌ست

هر که را بیدل به گنج نشئهٔ معنی رهی‌ست هر رگ تاکی به چشمش رشتهٔ‌گوهر بود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هرکجاگردکند شمع خیالم بیدل

هرکجاگردکند شمع خیالم بیدل شعله از شرم نشیند پس زانوی چراغ حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

همت درین بیابان سرمنزل قرین است

همت درین بیابان سرمنزل قرین است بیدل تو در طلب باش‌ گو راه سر نگردد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هنگام شیب بیدل‌کفر است شعله‌خویی

هنگام شیب بیدل‌کفر است شعله‌خویی محراب‌کبر نتوان‌کردن قد دوتا را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هیچکس بیدل رهین منت راحت مباد

هیچکس بیدل رهین منت راحت مباد کوه می‌گردد همه ‌گر سایه بر سر می‌کنم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یاد عمر رفته بیدل خجلت بیحاصلی‌ست

یاد عمر رفته بیدل خجلت بیحاصلی‌ست باز پیوستن ندارد آنچه از ما باز ماند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یک گام اگر ز وهم تعلق گذشته‌ای‌

یک گام اگر ز وهم تعلق گذشته‌ای‌ بیدل درازکن به بساط فراغ پا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

محبت‌پیشه‌ای بیدل مترس از وضع رسوایی

محبت‌پیشه‌ای بیدل مترس از وضع رسوایی که عاشق تشنهٔ خون دو عالم ننگ می‌گردد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مدم به طبع درشت ظالم فسون تاثیر مهربیدل

مدم به طبع درشت ظالم فسون تاثیر مهربیدل هزار آتش نفس‌ گدازد که آب خشکی ز سنگ ‌گیرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

معجز خوبی نگربیدل‌که هنگام سخن

معجز خوبی نگربیدل‌که هنگام سخن لعل خاموشش کشید از غنچهٔ‌گوهرگلاب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مگر ز ناله تهی‌گشت سینهٔ بیدل

مگر ز ناله تهی‌گشت سینهٔ بیدل که خامشی است سبق عندلیب باغ مرا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من بیدل سبق مدرسهٔ نسیانم

من بیدل سبق مدرسهٔ نسیانم هرچه کردید فراموش مرا یاد کنید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

می‌تند بیدل جهانی بر تک و تاز امل

می‌تند بیدل جهانی بر تک و تاز امل نه فلک یک‌گردش ما سورهٔ جولاه بود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ناقصان را بیدل آسان نیست تعلیم‌کمال

ناقصان را بیدل آسان نیست تعلیم‌کمال تا دمد یک دانه چندین آبرو ریزد سحاب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نپردازی به فکر نغمهٔ تحقیق من بیدل

نپردازی به فکر نغمهٔ تحقیق من بیدل که چرخ اینجا خمیدن می‌کشد با چنگ ناهیدش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندارم تاب شرکت ورنه من هم زبن چمن بیدل

ندارم تاب شرکت ورنه من هم زبن چمن بیدل قفس بر دوش مانند سحر پرواز می‌کردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نرسید فطرت هیچکس به خیال بیدل و معنی‌اش

نرسید فطرت هیچکس به خیال بیدل و معنی‌اش همه‌راست بیخبری و بس‌، چه‌شعور خلق و چه‌هوش ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نفس به سینهٔ بیدل ز شعلهٔ شوقت

نفس به سینهٔ بیدل ز شعلهٔ شوقت چو دود در قفس پیچ و تاب می‌گردد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نکشید بیدل از این چمن عرق خجالت پرزدن

نکشید بیدل از این چمن عرق خجالت پرزدن چوغباربی نم هرزه فن نشود چرا همه جا سبک حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نه هجران دانم و نی وصل بیدل اینقدر دانم

نه هجران دانم و نی وصل بیدل اینقدر دانم که الفت عالمی را داغ‌ کرد آتش به بنیادش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیابی غیر شک از پرده‌های چشم ما بیدل

نیابی غیر شک از پرده‌های چشم ما بیدل حریر ما به دل دارد هوای برشکالی را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست بیدل هرکسی شایستهٔ خواب عدم

نیست بیدل هرکسی شایستهٔ خواب عدم از تو تا افسانه‌ای باقیست بیداری هنوز حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هجوم درد پیچیده‌ست هستی تا عدم بیدل

هجوم درد پیچیده‌ست هستی تا عدم بیدل تو هم‌گرگوش داری ناله‌ای خواهی‌شنید اینجا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هر که را دیدم توانایی به خاک افکنده بود

هر که را دیدم توانایی به خاک افکنده بود بیدل اینجا نیست غیر از مرکب طاقت حرون حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هرکس ازین ستمکشان قابل التفات نیست

هرکس ازین ستمکشان قابل التفات نیست چشم‌ به هر چه وا کند بیدل ماست مستحق حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

همچو آتش سر مکش بیدل‌که در تدبیر امن

همچو آتش سر مکش بیدل‌که در تدبیر امن خاک بنیاد ترا دارد به پا افتادگی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ہنیاد تو تا چند شود سدّ ره عمر

ہنیاد تو تا چند شود سدّ ره عمر بیدل‌ کف خاکی ره سیلاب نگیرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هیچکس بیدل حریف طرف دامانش نشد

هیچکس بیدل حریف طرف دامانش نشد شرم آن پای حنایی عالمی را دست بست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یاد اوکردی و از خوبش نرفتی بیدل

یاد اوکردی و از خوبش نرفتی بیدل گرعرق رخت به سیلت ندهد جای حیاست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب