رباعیات – محتشم کاشانی
اسلام که گم کرده ز دل آرامم
اسلام که گم کرده ز دل آرامم بسیار خطر دارد ازو اسلامم ز آن آفت دین که هست اسلامش نام ترسم که به کافری برآید…
ای بی تو چو هم دم به من خسته نموده
ای بی تو چو هم دم به من خسته نموده آیینه که بینم این تن غم فرسود آمد به نظر خیالی اما آن نیز چون…
این حوض که دل هلاک نظارهٔ اوست
این حوض که دل هلاک نظارهٔ اوست صد آیهٔ فیض بیش دربارهٔ اوست در دعوی اعجاز زبانیست بلیغ آبی که زبانه کش ز فوارهٔ اوست
خواهمچو جزا طرح عقاب اندازد
خواهمچو جزا طرح عقاب اندازد جرم دو جهان به جرم من ضم سازد تا عفو که چشم کائناتست بر آن چشم از همه پوشیده به…
طراح که طرح این بنا ریخته است
طراح که طرح این بنا ریخته است انواع صنایع بهم آمیخته است دهقانی باغ سحر پنداری از اوست کز آب نهالها برانگیخته است
اسلام مگو آفت ایام است این
اسلام مگو آفت ایام است این افت چه بلای صبر و آرام است این کفر آمد و داد خاک ایمان بر باد از قوت اسلام…
ای خامه ورق چون به مداد آرائی
ای خامه ورق چون به مداد آرائی آرای به مدح ملک بطحائی شاهی که کند در صفت نور رخش هر بیضهای از زاغ قلم بیضائی
این حوض که در دیده هر نکته رسی
این حوض که در دیده هر نکته رسی از جام جهان نماسبق برده بسی آیینهٔ صد صورت گوناگونست آیینهٔ بدین گونه ندیدست کسی
خورشید سپهر سر بلندی بهزاد
خورشید سپهر سر بلندی بهزاد کز مادر دهر از همه عالم زیر سرت گفتند که بر بستر ضعف است ملول بهر شعفش به دلف بشین…
عید آمد و بانگ نوبت سلطانی
عید آمد و بانگ نوبت سلطانی هرگوشه گذشت از فلک چوگانی بر چرخ برین جذر اصم گوش گرفت از غلغلهٔ کوس محمد خانی
آصف که مهین سواد اقلیم بقاست
آصف که مهین سواد اقلیم بقاست وز آصفیش سلطنت ایمن ز فناست تا عارضه در خانهٔ دو روزش ننشاند معلوم نشد که سلطنت از که…
ای شمع سرا پردهٔ شاهنشاهی
ای شمع سرا پردهٔ شاهنشاهی سرگرم تو ذرات ز مه تا ماهی گر پرده ز چهره افکنی برخیزد بانگ از عرب و عجم که ماهی…
این عید حضور خان چو ملک افروزست
این عید حضور خان چو ملک افروزست عید که و مه مبارک و فیروزست کاشان به خود ار بنازد امروز بجاست چون عید بزرگ کاشیان…
در بزم حکیمان ز می شورانگیز
در بزم حکیمان ز می شورانگیز نیتاب نشستن است و نی پای گریز از بهر من تنگ سراب ای ساقی مینا به سر پیاله کجدار…
فرهاد ز کوه کندن بیبنیاد
فرهاد ز کوه کندن بیبنیاد آوازهٔ شهرتش در افاق افتاد این نادرهٔ فرهاد اگر کوه نکند صد کوه طلا به منعم و مفلس داد
المنة لله که از سعی جمیل
المنة لله که از سعی جمیل این منزل فیضبخش بیمثل و عدیل شد ساخته همچو خانهٔ ابراهیم از تمشیت غلام شاه اسمعیل
ای شیخ که هست دایم از نخوت تو
ای شیخ که هست دایم از نخوت تو در طعنهٔ آلایش من عصمت تو گر عفو خدا کم بود از طاعت تو دوزخ ز من…
این کوثر فیض بخش کز خجلت او
این کوثر فیض بخش کز خجلت او آب چه زمزم به زمین رفته فرو گر جوشد و بیرون رود از سرچه عجب کز عکس رخ…
در عهد تو کامرانی خواهم کرد
در عهد تو کامرانی خواهم کرد از عمر گروستانی خواهم کرد دست چو ز تحفه کوتهست از پی عذر در پای تو جان فشانی خواهم…
گاه از همه وجه طامعم میدانند
گاه از همه وجه طامعم میدانند گاه از همه باب حاتمم میدانند میآمیزند راستی را به دروغ آنها که زبان به این و آن میرانند
آن ابر عطا که حاتمش کرده سجود
آن ابر عطا که حاتمش کرده سجود پیوسته چو بسته بر رخ مادر جود ناچار ما چار شدیم از کرمش راضی و ازو نیامد آن…
ای صید سگ شیر شکار تو پلنگ
ای صید سگ شیر شکار تو پلنگ وی چرخ شکاری تو با چرخ به چنگ با آن که کند کلنگ بیخ همه چیز شاهین تو…
با آن که به مهر آزمونم کردی
با آن که به مهر آزمونم کردی در بارگه وفا ستونم کردی با یان قدم دیر تحرک که مراست از خاطر خود زود برونم کردی
در تکیهگه واسع این بزم جلیل
در تکیهگه واسع این بزم جلیل اندر دم امتیاز با سعی جمیل چون درک یکایک از شهان بیند دور فوق همه باد درک شاه اسمعیل
گردون که به امر کن فکان چاکرتست
گردون که به امر کن فکان چاکرتست فرمانده از آنست که فرمانبر توست در سایه محال نیست خورشید که تو خورشیدی و سایهٔ خدا بر…
اسلام مرا ای دل دیندار ببین
اسلام مرا ای دل دیندار ببین در صورت او قدرت جبار ببین چشمش که کشیده تیغ مژگانش بنگر گردن زن آهوان تاتار ببین
ای قصر بلند آسمان پیش تو پست
ای قصر بلند آسمان پیش تو پست خلقت همهٔ زیردست از روز الست بر تافته روزگار دستم به جفا دریاب و گرنه میرود کار ز…
بنیاد دو بینی چو شد از عشق خراب
بنیاد دو بینی چو شد از عشق خراب وان چشم دو بین که بود هم رفت به خواب دادیم هزار بوسه بر یک سده کردیم…
در کعبه قدم نهادهام وای به من
در کعبه قدم نهادهام وای به من دور از ره دین فتادهام وای به من از وسوسهٔ عشق مسلمان سوزی اسلام ز دست دادهام وای…
گفتند ز حادثات این دیر خراب
گفتند ز حادثات این دیر خراب بر بستر درد رفته پای تو به خواب دست الم تو را خدا برتابد تا پای سلامتت درآید به…
آن خسرو فرهاد لقب کز ره جود
آن خسرو فرهاد لقب کز ره جود هر ساتل به من تفقدی میفرمود بیلطفیش امسال اگر وزن کنم هم سنگ به کوه بیستون خواهد بود
ای درگه خاصت از شرف کعبه عام
ای درگه خاصت از شرف کعبه عام وی چرخ به سدهٔ تو در سجده مدام نام تو از آن زمانه محراب نهاد تا خلق به…
بر پیکر آن سرور خورشید علم
بر پیکر آن سرور خورشید علم کز عارضهای گشته مزاجش درهم چندان به دمم دعا که برباد رود از آینهٔ وجود او گرد الم
در راه دگر اگرچه چست آمدهای
در راه دگر اگرچه چست آمدهای در راه وفا و مهر سست آمدهای ای یار درست وعده دیر وفا دیر آمدهای ولی درست آمدهای
گفتم چو رسد کوکبهٔ دولت تو
گفتم چو رسد کوکبهٔ دولت تو بیش از همه بندم کمر خدمت تو بیطالعیم لباس صحت بدرید تا زود نیابم شرف صحبت تو