هی میزند دلم به هوای تو بال بال
لبریزم و پُرم چقدر بعدِ رفتنات
گاهی پُر از شکست و زمانی پر از ملال
از خواب و از خیال گذشتم؛ ولی نشد
نتوان گذشت از تو و از عشق، بیخیال
ای مرغک مهاجر! ما هر دو عاشقیم
من شعر عاشقانه سرایم، تو هم بنال!
هجرت مکن پرنده که پاییز رفتنیست
فردا پر از درخت شود این گل و نهال
از من درود بر رفقا، گرچه هیچکس
با من نگفت: آی چطوری و کیفحال
۰۰۰
میخواست مثل ماه و ستاره شود که شد
یک انفجار و بعد…
هوا رفت
«مینپال»
یحیا جواهری