خالده فروغ
دیدمش آمد و تنها بود تنها میخواند
دیدمش آمد و تنها بود تنها میخواند و خط آخر هستی را رسوا میخواند دیدمش آمد از پشت زمانهای شگفت قصهٔ سرخ ترین سبز پریها…
ما آن کتابخانه
ما آن کتابخانه تا میرسیم دورۀ پاییز میرسد پاییز این حضور شبآمیز میرسد در راه، در حویلی و در آستانه هم گامی دگر سپرده به…
از گذشته می آمد
از گذشته می آمد از گذشته میآمد آمدن بهایش بود رودکی حضورش بود رابعه صفایش بود بوی زندهگی میداد چشمهای سر سبزش آب زندهگی جاری…
غریبهتر از من
غریبهتر از من که من از آمدنم در جهان پشیمانم و سالهاست از این آمدن هراسانم چه سالهاست که از آمدن گذشته ولی نمیشناسم آبادیی…
زمین، دهکده نیست
زمین، دهکده نیست درخت دهکده هم نیست فقط سیبیست که افتاده از درخت به سنگی و همه همدهکدهها دندان میزنندش به رنگی خالده فروغ
مصر از خدا پُر است
مصر از خدا پُر است در چه روزگار ناخوشی شاد و کامگار زندهایم میکُشندِمان نه یک دو بار، بار بار بار زندهایم مصر از خدا…
آه، این پیاله
آه، این پیاله این روزهای هفته و تصمیمهای خام باز آمدن به خویش از این گام، یک کلام این روز های هفته چه بیهوده میخوریم…
فال، تنهاییست
فال، تنهاییست در کهنهگاهِ زندهگی، تمثال، تنهاییست گه میشود شهمامه گه سلسال، تنهاییست پا میکشد از پشت ویترین زمان اما تا میگشاید از حقیقت بال،…
سیاهروی ترین روزهای دوران بود
سیاهروی ترین روزهای دوران بود زنی فراری یک شهر نامسلمان بود زنی که بسته شد آزادیاش به زنجیر و به جستوجوی رهایی خود کماکان بود…
مصر از خدا پر است و ما باز هم به جرم زندگی
مصر از خدا پر است و ما باز هم به جرم زندگی مومیاییایم و مومیا سخت بیقرار زندهایم خالی است خانهٔ جهان آینهش را شکستهاند…
ای زندهگی صدای مرا تا خدا ببر
ای زندهگی صدای مرا تا خدا ببر روح ترانههای مرا تا خدا ببر تنگ است کوچه کوچهٔ دستان تو و من دستی برآر و مای…