غریبه‌تر از من

غریبه‌تر از من

که من از آمدنم در جهان پشیمانم
و سال‌هاست از این آمدن هراسانم
چه سال‌هاست که از آمدن گذشته ولی
نمی‌شناسم آبادیی و ویرانم
غریبه‌تر از من نیست هیچ صحرایی
همیشه در سفر اند آهوان چشمانم
اگر به سنگ مرا می‌زنند حق دارند
درخت مجنونم لیلی پریشانم
برادران من و خواهرانم اصلِ خط اند
چه حرف بی‌جایی در میان ایشانم
نه بی‌ستارۀ من آسمان سقوط کند
نه گام‌های زمینم که گل برویانم
ولی در این سودن اشکِ بودن خود را
اگر نباشی بر شانۀ کی افشانم

خالده فروغ

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *