خط پاکی ز سیلاب فنا دارد وجود ما

خط پاکی ز سیلاب فنا دارد وجود ما چه از ما می‌توان بردن، چه با ما می‌توان کردن؟

ادامه مطلب

خودنمایی نیست کار خاکساران، ور نه من

خودنمایی نیست کار خاکساران، ور نه من مشت خونی می‌توانستم به پای دار ریخت

ادامه مطلب

داغ عشق تو ز اندازهٔ ما افزون است

داغ عشق تو ز اندازهٔ ما افزون است دستی از دور برین آتش سوزان داریم

ادامه مطلب

در بیابانی که از نقش قدم بیش است چاه

در بیابانی که از نقش قدم بیش است چاه با دو چشم بسته می‌باید سفر کردن مرا

ادامه مطلب

در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر

در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر آتش به گرمی عرق انفعال نیست

ادامه مطلب

در سلسلهٔ یک جهتان نیست دورنگی

در سلسلهٔ یک جهتان نیست دورنگی یک ناله ز صد حلقهٔ زنجیر برآید

ادامه مطلب

در مذاق من، شراب تلخ، آب زندگی است

در مذاق من، شراب تلخ، آب زندگی است شیشه چون خالی شد از من، پر شود پیمانه‌ام

ادامه مطلب

درین دو هفته که ما برقرار خود بودیم

درین دو هفته که ما برقرار خود بودیم هزار دولت ناپایدار رفت به گرد

ادامه مطلب

دست هر کس را که می‌گیری درین آشوبگاه

دست هر کس را که می‌گیری درین آشوبگاه بر چراغ زندگی دست حمایت می‌شود

ادامه مطلب

دل دشمن به تهیدستی من می‌سوزد

دل دشمن به تهیدستی من می‌سوزد برق ازین مزرعه با دیده‌تر می‌گذرد

ادامه مطلب

دلبستگی است مادر هر ماتمی که هست

دلبستگی است مادر هر ماتمی که هست می‌زاید از تعلق ما هر غمی که هست

ادامه مطلب

یک دل گشاده از نفس گرم من نشد

یک دل گشاده از نفس گرم من نشد این باغ پر ز غنچهٔ تصویر بوده است

ادامه مطلب

دلگیر نیست از تن، جانهای زنگ بسته

دلگیر نیست از تن، جانهای زنگ بسته کنج قفس بهشت است، بر مرغ پرشکسته

ادامه مطلب

دو دولت است که یکبار آرزو دارم

دو دولت است که یکبار آرزو دارم تو در کنار من و شرم از میان رفته

ادامه مطلب

ذوق نظارهٔ گل در نگه پنهان است

ذوق نظارهٔ گل در نگه پنهان است ای مقیمان چمن، رخنهٔ دیوار کجاست ؟

ادامه مطلب

رشتهٔ پیوند یاران را بریدن سهل نیست

رشتهٔ پیوند یاران را بریدن سهل نیست چهرهٔ برگ خزان، زرد از جدایی می‌شود

ادامه مطلب

روشن شود چراغ دل ما ز یکدیگر

روشن شود چراغ دل ما ز یکدیگر چون رشته‌های شمع به هم زنده‌ایم ما

ادامه مطلب

ز انقلاب جهان بی‌بران نمی‌لرزند

ز انقلاب جهان بی‌بران نمی‌لرزند که هر چه میوه ندارد نمی‌فشانندش

ادامه مطلب

ز خال گوشهٔ ابروی یار می‌ترسم

ز خال گوشهٔ ابروی یار می‌ترسم ازین ستارهٔ دنباله دار می‌ترسم

ادامه مطلب

ز صد هزار پسر، همچو ماه مصر یکی

ز صد هزار پسر، همچو ماه مصر یکی چنان شود که چراغ پدر کند روشن

ادامه مطلب

زبان شکوه اگر همچو خار داشتمی

زبان شکوه اگر همچو خار داشتمی همیشه خرمن گل در کنار داشتمی

ادامه مطلب

زیر سپهر، خواب فراغت چه می‌کنی؟

زیر سپهر، خواب فراغت چه می‌کنی؟ در خانهٔ شکسته اقامت چه می‌کنی؟

ادامه مطلب

سبک از عقل به یک رطل گران کرد مرا

سبک از عقل به یک رطل گران کرد مرا صحبت پیر خرابات جوان کرد مرا

ادامه مطلب

سودای آب حیوان، بیم زیان ندارد

سودای آب حیوان، بیم زیان ندارد عمر سبک عنان را، صرف مدام گردان

ادامه مطلب

شاهی و عمر ابد هر دو به یک کس ندهند

شاهی و عمر ابد هر دو به یک کس ندهند ای سکندر، طمع از چشمهٔ حیوان بردار

ادامه مطلب

شد سخن در روزگار ما چنان کاسد که خلق

شد سخن در روزگار ما چنان کاسد که خلق در شنیدن بر سخنور من احسان نهند!

ادامه مطلب

شوق من قاصد بیدرد کجا می‌داند؟

شوق من قاصد بیدرد کجا می‌داند؟ آنقدر شوق تو دارم که خدا می‌داند!

ادامه مطلب

صحبت غنیمت است به هم چون رسیده‌ایم

صحبت غنیمت است به هم چون رسیده‌ایم تا کی دگر به هم رسد این تخته‌پاره‌ها

ادامه مطلب

طمع ز اختر دولت مدار یکرنگی

طمع ز اختر دولت مدار یکرنگی که هر چه سبز کند آفتاب، زرد کند

ادامه مطلب

عتاب و لطف ز ابروی گلرخان پیداست

عتاب و لطف ز ابروی گلرخان پیداست صفای هر چمن از روی باغبان پیداست

ادامه مطلب

علاج کودک بدخو ز دایه می‌آید

علاج کودک بدخو ز دایه می‌آید کجاست عشق، که در مانده‌ام به چارهٔ دل

ادامه مطلب

عیش امروز علاج غم فردا نکند

عیش امروز علاج غم فردا نکند مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح

ادامه مطلب

غم پوشش برونم را گرفته است

غم پوشش برونم را گرفته است خیال نان درونم را گرفته است

ادامه مطلب

فغان که آینه رخسار من نمی‌داند

فغان که آینه رخسار من نمی‌داند که آشنایی تردامنان زیان دارد

ادامه مطلب

فیض ما دیوانگان کم نیست از ابر بهار

فیض ما دیوانگان کم نیست از ابر بهار خوشه بندد دانهٔ زنجیر در زندان ما

ادامه مطلب

کجاست نیستی جاودان، که بیزارم

کجاست نیستی جاودان، که بیزارم ازان حیات که گردد به سال و ماه تمام

ادامه مطلب

کم‌کم دل مرا غم و اندیشه می‌خورد

کم‌کم دل مرا غم و اندیشه می‌خورد این باده عاقبت سر این شیشه می‌خورد

ادامه مطلب

کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟

کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟ یوسف نه عزیزی است که در چاه گذارند

ادامه مطلب

گر چو خورشید به خود تیغ زنم، معذورم

گر چو خورشید به خود تیغ زنم، معذورم طرفی نیست درین عالم نامرد مرا

ادامه مطلب

گردون سفله لقمهٔ روزی حساب کرد

گردون سفله لقمهٔ روزی حساب کرد هر گریه‌ای که گشت گره در گلوی من

ادامه مطلب

گل را به رو اگر نشناسیم عیب نیست

گل را به رو اگر نشناسیم عیب نیست ما چشم در حریم قفس باز کرده‌ایم

ادامه مطلب

ما توبه را به طاعت پیمانه برده‌ایم

ما توبه را به طاعت پیمانه برده‌ایم محراب را به سجده بتخانه برده‌ایم

ادامه مطلب

مانند لاله، سوخته نانی است روزیم

مانند لاله، سوخته نانی است روزیم آن هم فلک به خون جگر می‌دهد مرا

ادامه مطلب

مرا ز سیر چمن غم، ترا نشاط رسد

مرا ز سیر چمن غم، ترا نشاط رسد تو خنده گل و من داغ لاله می‌بینم

ادامه مطلب

مرو به مجلس می گر به توبه می‌لرزی

مرو به مجلس می گر به توبه می‌لرزی سبو همیشه نیاید برون ز آب درست

ادامه مطلب

معاشران سبکسیر از جهان رفتند

معاشران سبکسیر از جهان رفتند بغیر آب روان هیچ کس به باغ نماند

ادامه مطلب

من بسته‌ام لب طمع، اما نگار من

من بسته‌ام لب طمع، اما نگار من دارد دهان بوسه فریبی که آه ازو!

ادامه مطلب

منه انگشت بر حرفم، اگر درد سخن داری

منه انگشت بر حرفم، اگر درد سخن داری که بر هر نقطه من صد بار چون پرگار گردیدم

ادامه مطلب

میدان تیغ بازی برق است روزگار

میدان تیغ بازی برق است روزگار بیچاره دانه‌ای که سر از خاک برکشید

ادامه مطلب

می‌کنم در جرعهٔ اول سبکبارش ز غم

می‌کنم در جرعهٔ اول سبکبارش ز غم چون سبو هر کس که بار دوش می‌سازد مرا

ادامه مطلب