به‌گوش تو غم دل‌را شبی فسانه کنم

به‌گوش تو غم دل‌را شبی فسانه کنم
ز راه دیده به‌قلبت شود که لانه کنم

چو هدهدی به‌سر شاخ سبز کاج بلند
خدا کند به دل پاکت آشیانه کنم

ترا همی‌طلبم در خیال و باتو مدام
که در سکوت شبم راز درمیانه کنم

دو دست و پنجه‌یِ بی‌توش من گذار دمی
به‌زلفکان تو مانم به‌مهر شانه کنم

شبی بیایی و مانی و تا سحر نروی
بهانه‌ی دل دیوانه‌را بهانه کنم

و برگ برگ کتابم ز چشم شاعر تو
گذاری‌ام ‌که پر از شعر عاشقانه کنم

نمی‌شود کنم آماج دل نشانه‌ی ‌غیر
که تیر عشق ترا غیر سو نشانه کنم

دمی مباد مرا جز نمای ماه تو مه
که روی ماه فلک‌را هوس شبانه کنم

ورق ورق بنوشتم ز حال خسته‌ ولی
مرا که نی‌ست نشانت کجا روانه کنم

اسیر مهر تو کی می‌رود به دام دگر
زدام مهر تو پیدای آب و دانه کنم

نگاه خسته‌یِ بیمارم آشیان تو باد
چه‌‌می‌شود به‌نگاهت همیشه خانه کنم

حبیب سادات

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *