ای پادشاه خوبان رحمی بر این گدا کن

ای پادشاه خوبان رحمی بر این گدا کن
از مکرمت دلم را از قید غم رها کن
من خسته وغریبم شددردو غم نصیبم
گفتی که من طبیبم درد مرا دوا کن
ما را نبود گاهی جز درگهت پناهی
از مرحمتنگاهی گاهی به سوی ما کن
با مهر وبا وفائی با هر دل آشنایی
از ما چرا جدائی دوری مکن صفا کن
تاج سر شهانی سطان انس وجانی
از ما چرا نهانی چشمی به ما عطا کن
در راهت از دل وجان باید نمودقربان
از من بیا وبستان این هر دو را فدا کن
اقبال ما بلند است فیروز وارجمنداست
این جمله ریشخنداست او را تو با بها کن
بلند اقبال
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *