رشک می آیدم ز پیرهنت

رشک می آیدم ز پیرهنت
که زندبوسه هر زمان به تنت
مده از پیرهن به تن آزار
نکنم چاک دل چو پیرهنت
می درد پیرهن ز غنچه صبا
دیده بی پرده تاگل بدنت
مرغ دل را کنی ز دانه خال
بسته دام زلف پر شکنت
بر لب چشمه بقا خضر است
یا که خال است گوشه دهنت
جان به رنج از ترنج غبغب تو
دل پر آسیب سیب بر ذقنت
می کندصید صد هزاران شیر
به یکی جلوه آهوی ختنت
ز آب وگل نیستی سرشت تو چیست
ای فدا صد هزار همچو منت
نبود هرگز ای بلنداقبال
قندرا طعم شکر سخنت
بلند اقبال
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *