بی تو اخگر در درونم از جگر پرکاله بود

بی تو اخگر در درونم از جگر پرکاله بود

دل مرا در تشت آتش همچو داغ لاله بود

دوش بر دوش اثر تا خلوت دلها شدم

شب که پروازم سپندآسا به بال ناله بود

تا به گرد خویش می گشتم به جست و جوی یار

از خود آغوشم تهی چون شعلهٔ جواله بود

شب چو شمع بزم تا در حلقهٔ مستان شدی

دور صهبا ماه رخسار ترا چون هاله بود

در شب هجران او از بسکه عیشم می گزد

بر لبم هر قطرهٔ می سوزش تبخاله بود

شب که جویا خاطرم افسرده بود از جور یار

تا به مژگان می رسید از دل سرشکم ژاله بود

جویای تبریزی

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *