بارانی

بارانی
با همهٔ بی سر و سامانی‌ام
باز به دنبال پریشانی‌ام
طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی‌ام
آمده‌ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظهٔ توفانی‌ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آماده‌ام تا تو بسوزانی‌ام
آمده‌ام با عطش سال‌ها
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی‌ام
خوب‌ترین حادثه میدانمت
خوب‌ترین حادثه می دانی‌ام
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی‌ام
حرف بزن حرف بزن سال‌هاست
تشنهٔ یک صحبت طولانی‌ام
ها… به کجا می کشی‌ام خوب من؟
ها… نکشانی به پشیمانی‌ام
محمد علی بهمنی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *