نه به آزادی پنج حرف ساده

نه به آزادی پنج حرف ساده
در انگشت های خسته ات دلخوشی
و نه به اسارت دست های بسته ات دلخور،
با اینحال
همین که به خانه ات برگردی
جای آخرین مشتت را روی دیوار قاب خواهی کرد

مشت ها اما
بهتر از همه می دانند
دستی که پارچه ای سپید را تکان داده تفنگ را پر میکند
و انگشتی که پای صلحنامه خورده ماشه را میکشد
-هرچه باشد مشت ها
هم جنس های خودشان را که بهتر از ما می شناسند-
همین است که دیگر تعجب نمیکنم
اگر انگشت های تو بند کفش هایت را
در پاگرد خانه ات که میبندد
در زندان باز کنند
یا مشت هایت آن را که دیروز کشته اند
امروز
با زنده بادی جان دوباره ببخشند

راستش را بخواهی
دیگر به دست های تو هم اعتمادی ندارم
به هیچ کس و هیچ چیز اعتمادی ندارم
آن قدر که فکر میکنم هر که ایستاده است
پایی برای دویدن ندارد
یا آن که می دود
پاهایش را
از پای جوخه ی اعدام دزدیده است.

لیلا کردبچه

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *