شبیخون انتظار

شبیخون انتظار
در انتــظار، از دل ساغــر قــرار رفت
از تن ، توان و حوصـلهء انتظار رفت
تا از پیــــام ِ نامــد نت با خبــرشــدم
آمـد سفیر مرگ ولی بـار بـار رفت
دانستــم آخـر اینـکه اسیر بـلا شـدی
این قصه نیز در دل من مثل خار رفت
هجران تو شبیه شبیخون دشمن است
هر لحظه ، تلخ تر زهجوم ِ تتــاررفت
ادریس من ، جوانهء عمر تو سبز باد
اما بیا که بی تو تمـــام بهــار رفــت
دانم که خنده رفته ز لب های شــاد تو
دانی که شادی از دل من هم کنار رفت
صد اشک تلخ تا سر مژگان من دویـد
آن هم به سوی عکس قشنگت قطار رفت

مژگان ساغر شفا

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *