هم فراموش کردن زلف پریشان مشکل است
آنکه درد عاشقی او را خراب و خسته کرد
سر بر آوردن ز بستر ها و درمان مشکل است
آنکه تدبیر خداوندی بود در کار او
رفتن از ملک زلیخا سوی کنعان مشکل است
او خیانت میکند ما را تو میگویی ببخش
تکیه کردن بر درخت بید لرزان مشکل است
من نمیگویم برو از تک تک عشاق پرس
اینکه کار عاشقی با جور و پنهان مشکل است
هر که میداند که بد کاری چه آسان است و لیک
اینکه حفظ آبرو با حفظ ایمان مشکل است
طلحه مهاجر