تو از شب های تار و درد این دنیا چه میدانی

تو از شب های تار و درد این دنیا چه میدانی
تو ساحل‌ دیده ای از موج این دریا چه میدانی

چو در بزم خرابات آمدی در گوشه ای بنشین
تو از جام شراب و ساقی و مینا چه میدانی

ملامت میکنی ما را نمی‌دانم چه ها گویم
تو از حال من بیچاره و تنها چه میدانی

به جرم عاشقی ما را نکوهش میکنی اما
تو از زلف کمند و چشم پُر غوغا چه میدانی

به من گفتی چرا عاشق نمیگردی ببین جانم
تو از فردا و پس فردا و پس فردا چه میدانی

طلحه مهاجر

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *