ترانۀ خوشبختی گام هایت

ترانۀ خوشبختی گام هایت
تمام خیابان سبز زنده گی را
از گفتگوی عشقانه یی لبریز کرده است
می آیم و با یک بغل ترانۀ شیدایی
در سال روز تولد عشق
از قلب خویش شمعی می افروزم
تا سیمای پر شکوه ترا
آفتابی تر تماشا کنم.
بی هیچ مبالغه یی
آن گاه که خداوند ترا آفرید
عشق به دنیا آمد و زیبایی با گام های تو به راه افتاد
و من در جستجوی تو در تمام کوچه های آسمان سرگردان شدم
من با زبانی که تنها نگاه های تو آن را می فهمد
با همه چیز سخن گفتم
تا باشد ستارۀ ترا سلامی گویم
من در جستجوی تو خودم را گم کردم
بی آن که بدانم ستارۀ تو در دل من بود
بی آن که بدانم ستارۀ تو خود دل من بود
سفر دراز من پایان یافته است
من ستارۀ ترا یافته ام
و می آیم با دو ستارۀ روشن
و دلم را چنان سیب سرخی روی دستانت می گذارم
تا دستانت حجم نورانی عشق را لمس کنند
می آیم و دلم را چنان دسته گلی در آغوش تو رها می کنم
تا عشق جاودانه در قلمرو دستانت نفس بکشد.
بر می گردم و دلم را جام شرابی می سازم
تا بنوشی
بنوشی
بنوشی
و من پرواز یک جفت قوی سپید را در آسمان تماشا کنم
می آیم تا همه چیز دگرگون شود
آسمان رنگ دیگری گیرد
و در زاد روز عشق
لبخند دو ستارۀ عاشق
خداوند را به آفرینش تازه یی فرا خواند

پرتونادری

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *