نمی پرسی چرا ؟

نمی پرسی چرا ؟
ای که می بینی پریشانم نمی پرسی چرا ؟
عاشق سر در گریبانم نمی پرسی چرا ؟
گفته بودی شغل صیادان به دام افگندن است
من به دامت صید نالانم نمی پرسی چرا؟
درد مندان را به لبخندت مداوا میکنی
بیشتر محتاج درمانم نمی پرسی چرا؟
راه خوشبو میشود وقتی از آنجا بگذری
مثل ولگرد خیابانم نمی پرسی چرا؟
از شکوه عشق تو هر آنچه بودم نیستم
شهریار ملک ایرانم نمی پرسی چرا؟
هیچ میدانی که با تو سال بی پاییز بود
بی تو حالا برگ ریزانم نمی پرسی چرا ؟
گاه گاهی یک نگاهی بر من عاشق بکن
آتش شوق است بر جانم نمی پرسی چرا؟
محمد خردمند
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *