باغم، زدست غارت پاییز خالی ام

باغم، زدست غارت پاییز خالی ام
چندان تهی شدم که ز خود نیز، خالی ام
آیینه ام دلم ز غبارِ غمم پُر است
من از نگاهِ عشق دل انگیز، خالی ام
من شمعی ام که شعله ز من سرکشیده است
از اشک اگر چه هستم لبریز،خالی ام
زهرم مرا ز هر درِ میخانه رانده اند
چون جام سر کشیده به هر میز ،خالی ام
دیگر صدای هیچ به گوشم نمی رسد
چون یک سکوت مطلق دهلیز، خالی ام
شگوفه باختری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *