شام یکروز که بر من قفسی ساخته شد

شام یکروز که بر من قفسی ساخته شد
بعد در سینۀ تنگم نفسی ساخته شد
شکر من از «منّ وسلوی » چ هقدر کم م یکرد؟
که به تدبیر خدایی عدسی ساخته شد
در بهشتی که فقط وادی خاموشی بود
ننگ یک خوشۀ گندم جرسی ساخته شد
ما که هستیم، کجاییم… کجا خواهم رفت؟
در شب معصیّتم آدرسی ساخته شد
در فراسوی حقیقت که ملا هیچ نرفت
هر قدر کوه به ما گفت، خسی ساخته شد
باشرف بود که شیطان به شما سجده نکرد
گفت، آدم نه، که ابلیس بسی ساخته شد
من که عمریست فقط حاصل ویرا نشدنم
در شگفتم که در این جا چه کسی ساخته شد؟
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *