بهار آشنا

بهار آشنا
“به کجای شب نویسم غزل شبانۀ خود”
به طلوع واژه ریزم سحر فسانۀ خود
چه کلام خفته در من، سخن نگفته در من
عطشی شگفته در من که بگو ترانۀ خود
به صبوری نگاهت، به جلال سبز راهت
که به هر گل و گیاهت بدهم نشانۀ خود
تو هوای پاک بودن تو تداوم سرودن
به تو میتوان نمودن ره بیکرانۀ خود
ره خویش میگشایم تو اگر کنی صدایم
که بهار آشنایم به بهار لانۀ خود
ز نشاط آشنایی چه غریب مینمایی
غم غربت ترا من ببرم به خانۀ خود

حمیرا نکهت دستگیرزاده

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *