دلبرم را عشقِ طوفانی کم است

دلبرم را عشقِ طوفانی کم است
نخره ها و کاکل افشانی کم است
دوستی ها در جهان بازاری شد
یاری و پاسی نمکدانی کم است
در زبان هر کس زند لافِ وفا
آشنا و دلبرِ جانی کم است
اعتباری نیست در گفت و عمل
وعده و پیمانِ قرآنی کم است
زخم ما تازه کند مرچِ فساد
نوشدارو های درمانی کم است
زیرِ نامِ مذهب و اسلام و دین
آنچه می بینی مسلمانی کم است
ناله می جوشد زخاک میهنم
دشمنِ ما را پریشانی کم است
دزد ناموسِ وطن چوکی نشین
قاضی و فرمانِ زندانی کم است
بر دماغِ سفله ای قدرت طلب
آرزوی خانه سامانی کم است
سفره ای ملت ندارد نان جو
خیال پلو از آش و بولانی کم است
مال پاکستان و چین عالم گرفت
ارزشِ اموالِ جاپانی کم است
تا جفنگِ شعر نو مرسوم شد
نکته سنجی و سخندانی کم است
آتش فرخنده زیارت را بسوخت
حرمت بابای کیدانی کم است
ریشه کن شد باغ از دست شریر
چهارمغز و توتِ تیشکانی کم است
درس می باید گرفتن از غرور
جرأت شاهدخت کوبانی کم است
زاغ آمد جای قمری بال زد
کبک را صوت و خرامانی کم است
لب کشال و منقه بینی شد فزون
مه رخِ زیبای شغنانی کم است
رهزنان تا جا گرفت در کوه و دشت
خیمه ها و نای چوپانی کم است
مجلس رندانه شده رقص و قمار
صوفیان پاک و عرفانی کم است
بس خذف پوشی شده رسم و رواج
لاجوردِ نغزِ یمگانی کم است
قاتل و جانی به غرد همچو گرگ
مرحمت در جسم حیوانی کم است
قلب من میسوزد از جرم و خطا
راست گویم عیب پوشانی کم است
در جوابِ جوهرِ ملکی سخن
هر کسی را تابِ نیسانی کم است
آنچه را محمود میدارد بیان
گفته هایش را پشیمانی کم است

سه شنبه 19 جوزا 1394 هجری خورشیدی که برابر میشود به 09 جون 2015 میلادی سرودم
کابل افغانستان
احمد محمود امپراطور

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *