قانون درستی، دل بشکسته ما بود
صیاد از آن رخصت پرواز به ما داد
چون باخبر از بال و پر بسته ما بود
از هر دو جهان چشم به یک چشم زدن بست
آزاد ز بس خاطر وارسته ما بود
هر پست سزاوار سردار نگردید
این منزلت و مرتبه شایسته ما بود
اسرار جهان روشن از آنست بر ما
چون مظهر آیینه، دل خسته ما بود
انگشت قضا نامه گیتی چو ورق زد
سردفتر آن مسلک برجسته ما بود