دل را به اشکِ دیده ای خود مومیا کنم

دل را به اشکِ دیده ای خود مومیا کنم
ترکِ حضورِ مجلسی نا آشنا کنم
از بس برهنه گشته سخن در حریم لفظ
باید ز گفتن و ز شنفتن حیا کنم
صد شور ناله از رسن آهی بی کسان
بر گیرم و به حلقوم مادر خطا کنم
قافِ غرور، دست خودت ده بدست من
تا پادشاهی حرص و هوس را گدا کنم
آزادگی به ارزش جان میکنم نگه
میزان عدل و دادگری رونما کنم
دیوانه گشتم از غم و بیدادِ چرخ دُون
ایکاش رفعِ زحمتی جغرافیا کنم
خضر رهی هستی نشد یاری نیستی
محمود از پیامی تو آب بقا کنم

جمعه 14 حمل 1394 هجری خورشیدی
که برابر میشود به 03 اپریل 2015 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *