شیرین زبان مه رخ و نازک ادا بیا

شیرین زبان مه رخ و نازک ادا بیا
با شاخسار غنچه و سبزین ردا بیا
ارزان کن عطر پیرهن و بوی عشق را
همچون بهار همرهی باد صبا بیا
دستم شکسته پای ز کار اوفتاده است
لطفِ نما به مظهر این جان فدا بیا
باشی طبیب حاذق این جسم خسته ام
بهر علاج قلب من ای کیمیا بیا
خشکیده میشوم که نباشی کنار من
چون ابر رحمتِ و چو آب بقا بیا
خاکم بسرکه بی تو نفس میکشم هنوز
اقبال خفته ام تو بحکم قضا بیا
دارم به سینه داغ فراق تو ای عزیز
می خواهی تا شود ز دل من جدا بیا
از حرف مدعی شده بودی ملول دوش
قامت خمیده رفته ای قامت رسا بیا
محمود را سخن دگر از رفتنت مگوی
بر خاک رو نهاده برای خدا بیا

جمعه 02 ثور 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 23 می 2014 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *