اى دلبر من

اى دلبر من
اى دلبر من ، مه پيكر من
خون شد ز غمت، دل در بر من
برمن نظرى
اى لاله عذار
سويم گذرى
اى ساده نگار
شبهاى دراز
اى مايه ناز
هستم به غمت
در سوز و گداز
منشين گُل من
با هر خس و خار
آتش مفگن
بر عاشق زار
از ياد رخت
ديوانه شدم
در روى جهان
افسانه شدم
باشد كه كنى
بر من نظرى
از عاشق خويش
گيرى خبرى
باشى تو شبى
گر در بر من
گل موج زند
در بستر من
گر بى تو روم
در سوى چمن
گُل خار زند
در ديده ى من
دور از تو ضيا
ديوانه شده
از صبر و خرد
بيگانه شده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *