شب هجران شد و پيدا سحر نيست
مگر خورشيد را بر ما نظر نيست
چرا از حلقه بيرون داردم دوست
مگر از حلقه برگوشان خبر نيست
چه افتادست در گلشن كه امروز
ز شور بلبل شيدا اثر نيست
ازان مرغ گرفتار شبانه
بكنج آشيان جز مشت پر نيست
ز شهر عشق جز مجنون نيابدال
مگر آنجا ره و رسم دگر نيست
ز من راز سر زلفش مپرسيد
شب يلدا صدقى مختصر نيست
استاد احمد ضيا قاريزاده