برای مملکت قانون نوشتند

برای مملکت قانون نوشتند
حروفش را به خط خون نوشتند
ندانستم که این قانون‌نویسان
به روی آب و آتش چون نوشتند؟
پسر جان، روزگار بد نبینی
بلا آمد، بلا آمد نبینی
به ایام جوانی‌هات؛ چون من
وطن را این قدر «گد ـ‌ ود» نبینی
در این مهمان‌سرا دل خانه دارد
کبوترهای عاشق لانه دارد
مزار حضرت مولاعلی جان
هزاران عاشق دیوانه دارد
نبیند دوست یا دشمن غمت را
به روی شانه شال ماتمت را
الاهی هیچ بادی خم نسازد
قد بالا بلند پرچمت را
انار قندهار آب حیات است
بهار بامیان پرسور و سات است
خراسانی‌تبار عاشقم من
وطن بلخ است دنیایم هرات است
علی امروز بر دلدل نشسته
چو پروانه به برگ گل نشسته
بخوان «آستابرو»ی ساربان را
عروس غزنه در کابل نشسته
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *