به جنگ عشق، حریف قمارباختهایم
هزار صاعقه گل کرد و سوختیم؛ اما
هنوز در تهِ خاکستر گداختهایم
بزن؛ بکوب؛ نفس! ساز و برگ رفتن ماست
شما دُهل بنوازید، ما نواختهایم
سری که خم نشود لایق «گیوتین» است
به زیر سایهی شمشیرهای آختهایم
چه خون دل که نخوردیم و حاصلش این بود:
کمی «تو» را و کمی «عشق» را شناختهایم
یحیا جواهری