در همهمه‌ی شب‌ها درگیر طلسماتم

در همهمه‌ی شب‌ها درگیر طلسماتم
در کلبه‌ی خویشم؛ یا در برزخ امواتم
دزدیده مگر ابلیس مهتاب مرا امشب
تاریک شبی دارم محکوم مجازاتم
انگار خدا قهر است در بسته به روی خلق
یا کهنه و تکراری‌ست آهنگ مناجاتم
باب دل مجلس نیست این ساز که من دارم
کاباره از آنِ تو، من اهل خراباتم
بین من و تو صلح است «تا باد چنین بادا»
خوش می‌گذرد با تو روز و شب و ساعاتم
در عالم رؤیاها دیدم که بهشت این‌جاست
بیدار شدم گفتم: من در چه خیالاتم؟
فرق است میان من با حضرت تو یاشیخ!
تو اهل کراماتی، من پیش خدا مات‌ام
گفتم به خدا امشب حالم تو نمی‌پرسی
گفتا: دو قدم پیش آ، دلتنگ ملاقاتم
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *