یک‌سو دل است و هی‌هی و آشوب دلبری‌ست

یک‌سو دل است و هی‌هی و آشوب دلبری‌ست
یک سو هنوز همهمه‌ی جنگ زرگری‌ست
ای عشق ای کرامت مطلق! مرو؛ بمان!
بی‌تو جهان که هیچ، غزل‌هم دری‌وری‌ست
تصویر خود در آینه دیدم؛ به خنده گفت:
بعد از «عفیف» نوبت این مرد لاغری‌ست
پیش آر آن پیاله‌ی خون خروس را
این چای تلخ‌ناک، شراب قلندری‌ست
این ساده‌ی پیاده جواهرفروش نیست
از بخت بد، تخلص‌اش اما «جواهری»‌ست
بعد از رفیق جان و جهانم🔅 به پایتخت
چشم و چراغ من غزلّیات عشقری‌ست
عشق است عشق، عشق فقط عشق، باز عشق
با عشق زنده‌ایم که آن یار سنگری‌ست
قولی که داده‌ایم فقط لمس دست نیست
سوگند ما به تیغ ابوالفضل حیدری‌ست
🔅 همه را دوست دارم؛ اما رفیق جان و جهان من #استاد_ژکفر عزیز است. عمرش دراز باد!
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *