موج شد بهر جگرکاری دریا ناخن
سعی تردستی منعم چقدر پُر زور است
میشکافد جگر سنگ در این جا ناخن
غنچهای نیست که اوراق گلش در بر نیست
هر گره راست به صد رنگ مهیا ناخن
صورت قد دوتا حل معمای فناست
عقده بازست کنون کردهام انشا ناخن
بیتمیزان همه جا قابل بیرون درند
برکنارست ز هنگامهٔ اعضا ناخن
خودسریها چقدر هرزه تلاش است اینجا
میرود رو به هوا با سر بی پا ناخن
بی حسی بسکه در ین شوره زمین کاشتهاند
موی و دندان دمد از پیکر ما یا ناخن
خلق بیکار ز بس شیفتهٔ سر خاریست
همچو انگشت نشاندهست بهسرها ناخن
گره رشته دگر عقدهٔ معنی دگر است
چه خیال است کند حل معما ناخن
موج این بحر فروماندهٔ وضع گهر است
نیست دل بستهٔ کاری که کند وا ناخن
غافل از نشو و نما نیست کمین آفات
سربریدن نکند قطع وفا با ناخن
جوهر کارگشایی علم احسانهاست
میکند دست بلند از همه بالا ناخن
بیدل از دولت دونان بهتغافل بگذر
هیچ نگشاید اگر سرکشد از پا ناخن
حضرت ابوالمعانی بیدل رح