قصاید منوچهری دامغانی
ای دل چو هست حاصل کار جهان عدم
ای دل چو هست حاصل کار جهان عدم بر دل منه ز بهر جهان هیچ بار غم افکنده همچو سفره مباش از برای نان همچون…
دوستان! وقت عصیرست و کباب
دوستان! وقت عصیرست و کباب راه را گرد نشاندهست سحاب سوی رز باید رفتن به صبوح خویشتن کردن مستان و خراب نیمجوشیده عصیر از سر…
در مدح فضلبن محمد حسینی
در مدح فضلبن محمد حسینی یکی سخنت بگویم گر از رهی شنوی یکی رهت بنمایم اگر بدان بروی سبوی بگزین، تا گردی از مکاره دور…
در صنعت «جمع و تقسیم» و مدح فرماید
در صنعت «جمع و تقسیم» و مدح فرماید بزن ای ترک آهو چشم آهو از سر تیری که باغ و راغ و کوه و دشت…
این قصر خجسته که بنا کردهای امسال
این قصر خجسته که بنا کردهای امسال با غرفهٔ فردوس به فردوس قرینست همچون حرمش طالع سعدست و مبارک همچون ارمش نقش مهنا و گزینست…
در وصف نوروز و مدح خواجه ابوالحسن بن حسن
در وصف نوروز و مدح خواجه ابوالحسن بن حسن روزی بس خرمست، میگیر از بامداد داد زمانه بده کایزد داد تو داد خواسته داری و…
در مدح شیخ العمید(ابوسهل زوزنی)
در مدح شیخ العمید(ابوسهل زوزنی) چنین خواندم امروز در دفتری که زندهست جمشید را دختری بود سالیان هفتصد هشتصد که تا اوست محبوس در منظری…
در صفت بهار و مدح ابوالحسن
در صفت بهار و مدح ابوالحسن نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا آسمان خیمه زد از بیرم…
با رخت ای دلبر عیار یار
با رخت ای دلبر عیار یار نیست مرا نیز به گل کار کار تا رخ گلنار تو رخشنده گشت بر دل من ریخته گلنار نار…
در وصف نوروز و مدح خواجه احمدبن عبدالصمد وزیر
در وصف نوروز و مدح خواجه احمدبن عبدالصمد وزیر نوروز روز خرمی بیعدد بود روز طواف ساقی خورشید خد بود مجلس به باغ باید بردن،…
در مدح علیبن محمد
در مدح علیبن محمد شبی گیسو فروهشته به دامن پلاسین معجر و قیرینه گرزن بکردار زنی زنگی که هرشب بزاید کودکی بلغاری آن زن کنون…
در شرح شکایت
در شرح شکایت گاه توبه کردن آمد از مدایح و ز هجی کز هجی بینم زیان و از مدایح سود نی گر خسیسانرا هجی گویی،…
ای بت زنجیر جعد، ای آفتاب نیکوان
ای بت زنجیر جعد، ای آفتاب نیکوان طلعت خورشید داری، قامت فردوسیان نافرید ایزد زخوبان جهان چون تو کسی دلربا و دلفریب و دلنواز و…
نوروز برنگاشت به صحرا به مشک و می
نوروز برنگاشت به صحرا به مشک و می تمثالهای عزه و تصویرهای می بستان بسان بادیه گشتهست پرنگار از سنبلش قبیله و از ارغوانش حی…
در وصف جشن مهرگان و مدح ابوحرب بختیار
در وصف جشن مهرگان و مدح ابوحرب بختیار برخیز هان ای جاریه، می در فکن در باطیه آراسته کن مجلسی، از بلخ تا ارمینیه آمد…
در مدح فضل بن محمد حسینی
در مدح فضل بن محمد حسینی به نام خداوند یزدان اعلی که دارای دهرست و دادار مولی ملیک سماوات و خلاق ارضین به فرمان او…
در شکایت از حسودان و دشمنان خود میفرماید
در شکایت از حسودان و دشمنان خود میفرماید حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین داد مظلومان بده ای عز میر مؤمنین شیر…
ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما
ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما ای ماهروی شرم نداری ز روی ما؟ نامم نهاده بودی بدخوی جنگجوی با هر کسی همی گله…