قصیده سی و هفتم در مدح سلطان اویس

قصیده سی و هفتم در مدح سلطان اویس به گرد چشمه ی نوشت دمی مهر گیاه تو عین آب حیاطی علیک عین اله ترا چهی…

ادامه مطلب

قصیده پانزدهم در مدح سلطان اویس

قصیده پانزدهم در مدح سلطان اویس بختم از بادیه در کعبه علیا آورد بازم اقبال بدین حضرت اعلا آورد منم آن قطره که انداخت سحابم…

ادامه مطلب

درمرثیه میر قاسم

درمرثیه میر قاسم دریغا که خورشید روز جوانی چو صبح دوم بود کم زندگانی دریغا خرامنده سروی که بودش درین مرز ایران زمین مرزبانی دریغا…

ادامه مطلب

در مدح دلشاد شاه

در مدح دلشاد شاه یاد صبح است این گذر بر کوی جانان یافته یادم عیسی است جسم خاک از و جان یافته یا بشیر صحت…

ادامه مطلب

قصیده ششم در مدح سلطان اویس

قصیده ششم در مدح سلطان اویس ای که روی تو به صدبار، ز گل تازه‌ترست از حیایت به عرق، روی گل تازه‌ترست یا رب این…

ادامه مطلب

قصیده بیست و هفتم در مدح سلطان اویس

قصیده بیست و هفتم در مدح سلطان اویس عید من آنکه هست خم ابرویش هلال بر عین عید ابروی چون نون اوست دال عیدی که…

ادامه مطلب

درمرثیه شیخ زاهد

درمرثیه شیخ زاهد دریغا که باغ بهار جوانی فرو ریخت از تند باد خزانی دریغ آن مه سرو بالا که او را ز بالا فتاد…

ادامه مطلب

در مدح سلطان الوزرا محمد زكریا

در مدح سلطان الوزرا محمد زكریا سرو با قد تو خواهد که کند بالا راست راستی نیستش این شیوه که بالای تو راست چشم سرمست…

ادامه مطلب

قصیده سی و نهم در مدح سلطان اویس

قصیده سی و نهم در مدح سلطان اویس دمید گرد لب جوی خط زنگاری بیاد و در قدح افکن شراب گلناری صبا شراب صفا ریخت…

ادامه مطلب

قصیده چهارم در مدح سلطان اویس

قصیده چهارم در مدح سلطان اویس ز سیم برف، زمین شد چون قلزم سیماب بیا و کشتی دریای لعل را دریاب بیا و یک دو…

ادامه مطلب

درمدح دلشاد شاه

درمدح دلشاد شاه ای سرو گل عذار و مه آفتاب روی ما را متاب در غم و از ما متاب روی با سایه سواد سر…

ادامه مطلب

در مدح دلشاد خاتون

در مدح دلشاد خاتون زهی نهال قدرت سرو جویبار روان طراوت گل رویت بهار عالم جان رخت ز نسخه باغ ارم نمود مثال دهانت از…

ادامه مطلب

قصیده سی و ششم در مدح سلطان اویس

قصیده سی و ششم در مدح سلطان اویس طراوتی است جهان را به فر فروردین که هر زمان خجل است اسمان ز روی زمین ز…

ادامه مطلب

قصیده بیست و هشتم در مدح سلطان اویس

قصیده بیست و هشتم در مدح سلطان اویس شفق آمد چو می و ماه نو عید چو جام غرض آن است که امشب شب جام…

ادامه مطلب

درموعظه و پند

درموعظه و پند سرای خانه گیتی که خانه دودراست در دو اساس اقامت منه که رهگذر است تو کدخدایی این خانه می‌کنی، غلطی تو را…

ادامه مطلب

در مدح شاه دوندی

در مدح شاه دوندی بهار و نگار و شراب و جوانی کسی را که باشد زهی زندگانی دو چیزند سرمایه کامگاری دو ذوقند پیرایه شادمانی…

ادامه مطلب

قصیده سی و سوم در مدح سلطان اویس

قصیده سی و سوم در مدح سلطان اویس منت خدای را که به تعید ذو المنن رونق گرفت شرع به پیرایه ی سنن خلقی است…

ادامه مطلب

قصیده بیست و نهم در مدح سلطان اویس

قصیده بیست و نهم در مدح سلطان اویس خوش نسیمی از چمن بر خاست بر خیز ای ندیم ! خوش بر آور در هوای باغ…

ادامه مطلب

درطلب آمرزش

درطلب آمرزش منم ، که نیست شب و روز جز گنه کارم گناهکار وامید عفو می دارم امیدوار به فضل خدا هر روزی هزار بار…

ادامه مطلب

در مدح خواجه شمس الدین زکریا

در مدح خواجه شمس الدین زکریا داغ ابروی تو دل پیوسته دارد بر جبین نقش یاقوتت نگارد جان شیرین بر نگین جز دهانت هیچ ناید…

ادامه مطلب

قصیده سی و دوم در مدح سلطان اویس

قصیده سی و دوم در مدح سلطان اویس این گلستان است ؟ یا صحن ارم ؟ یا بوستان ؟ این شبستان است ؟ یا بیت…

ادامه مطلب

قصیده بیست و سوم در مدح سلطان اویس

قصیده بیست و سوم در مدح سلطان اویس ای غبار موکبت چشم فلک را توتیا خیر مقدم، مرحبا «اهلاً و سهلاً» مرحبا رایت رایت، به…

ادامه مطلب

درمدح امیر سیخ حسن نویان

درمدح امیر سیخ حسن نویان به چشم و ابرو و رخسار و غمزه می‌برد دلبر قرار از جسم وخواب از چشم وهوش از عقل وعقل…

ادامه مطلب

در مدح خواجه غیاث الدین محمد

در مدح خواجه غیاث الدین محمد تا ز مشک ختنت، دایره بر نسترن است سبزهٔ خط تو آرایش برگ سمن است از دل مشک و…

ادامه مطلب

قصیده هفدهم در مدح سلطان اویس

قصیده هفدهم در مدح سلطان اویس وصف ماه من چو شعری را منور می‌کند آفتاب از مطلع آن شعر سر بر می‌کند لعل را لعل…

ادامه مطلب

قصیده سی و چهارم در مدح سلطان اویس

قصیده سی و چهارم در مدح سلطان اویس این وصلت مبارک وین مجلس همایون بر پادشاه عالم فرخنده باد ومیمون شاهی که باز چترش هر…

ادامه مطلب

قصیده بیست و ششم در مدح سلطان اویس

قصیده بیست و ششم در مدح سلطان اویس مبشران سعادت برین بلند رواق همی کنند ندا در ممالک آفاق که سال هفتصد و پنجاه و…

ادامه مطلب

در وصف ساغر و می

در وصف ساغر و می نیست پیدا ، این محیط لاجوردی را کنار ساقیا دریای می در کشتی ساغر بیار ! چون به زرین زرورق…

ادامه مطلب

در مدح امیر شیخ حسن

در مدح امیر شیخ حسن طالع عالم مبارک شد به میمون اختری منتظم شد سلک ملک دین به والا گوهری تاج شاهی سرفرازی می‌کند امروز…

ادامه مطلب

قصیده نهم در مدح سلطان اویس

قصیده نهم در مدح سلطان اویس ساقی زمان آذر و دوران بهمن است خون زلال رز ز زلال به زندان آهن است در جام و…

ادامه مطلب

قصیده سی و پنجم در مدح سلطان اویس

قصیده سی و پنجم در مدح سلطان اویس پیش از این ملکی که جمع را شد میسر بیش از این شاه را اکنون به فیروزی…

ادامه مطلب

قصیده بیست و دوم در مدح سلطان اویس

قصیده بیست و دوم در مدح سلطان اویس فرخ اختر اختری دری و دری شاهوار شد ز برج خسروی و درج شاهی آشکار آسمان در…

ادامه مطلب

در موعظه ونصیحت

در موعظه ونصیحت زحبس نفس خلاص ای عزیز اگر یابی سریر سلطنتت مصر جان مقر یابی از این خرابه کنگر مقام اگر ببری فراز کنگره…

ادامه مطلب

در طلب بخشش از سلطان

در طلب بخشش از سلطان ای سران ملک را شمشیر تو مالک رقاب! باغ عدل از جویبار تیغ سبزت خورده آب! با شکوه کوه حلمت،…

ادامه مطلب

قصیده یازدهم در مدح سلطان اویس

قصیده یازدهم در مدح سلطان اویس دولت سلطان اویس، عرصه دوران گرفت ماه سر سنجقش، سر حد کیوان گرفت هر چه ز اطراف بحر، وآنچه…

ادامه مطلب

قصیده سوم در مدح سلطان اویس

قصیده سوم در مدح سلطان اویس آن ماه، رو اگر بنماید شبی به ما در وجه او نهیم دل و جان به رو نما رویش…

ادامه مطلب

قصیده بیست و چهارم در مدح سلطان اویس

قصیده بیست و چهارم در مدح سلطان اویس دارم آهنگ حجاز ، ای بت عشاق نواز راست کن ساز ونوایی زپی راه حجاز راز جان…

ادامه مطلب

در مدحدلشاد خاتون

در مدحدلشاد خاتون سر سودای سر زلف تو تا در سرماست همچو مویت دل سودایی ما بی‌سر و پاست ما چو موی تو همه حلقه…

ادامه مطلب

در شكایت از روزگار

در شكایت از روزگار سقی الله لیلا، کصدغ الکواعب شبی عنبرین خال مشکین ذوایب فلک را به گوهر مرصع، حواشی هوا را به عنبر مستر،…

ادامه مطلب

قصیده نزدهم در مدح سلطان اویس

قصیده نزدهم در مدح سلطان اویس باد سحرگهی به هوای تو جان دهد آب حیات را، لب لعلت نشان دهد در بوستان به یاد دهن…

ادامه مطلب

قصیده سی ام در مدح سلطان اویس

قصیده سی ام در مدح سلطان اویس دودر در درج دولت داشت این فیروزه گون طارم سزای افسر شاهی ، صفای جوهر عالم سعادت هر…

ادامه مطلب

قصیده بیست و پنجم در مدح سلطان اویس

قصیده بیست و پنجم در مدح سلطان اویس بسم نبود جفای رخ چو یاسمنش بنفشه نیز گرفت است جانب سمنش غزالم از کله تا طوق…

ادامه مطلب

در موعظه و دوری از دنیا

در موعظه و دوری از دنیا ای دل آخر یک قدم بیرون خرام از خویشتن آشنا شو با روان بیگانه شو از خویشتن روی ننماید…

ادامه مطلب

از تکسر، اگرش طره به هم بر شده است

از تکسر، اگرش طره به هم بر شده است عارضش باری ازین عارضه خوشتر شده است داشتش آینه گردی و کنون روشن شد که به…

ادامه مطلب

قصیده هشتم در مدح سلطان اویس

قصیده هشتم در مدح سلطان اویس بهار خانه چین، عرصه گلستان است مخوان بهار مغانش که دشت موغان است خوش است وقت گل تازه زانکه…

ادامه مطلب

قصیده دوازدهم در مدح سلطان اویس

قصیده دوازدهم در مدح سلطان اویس در درج عقیق لبت نقد جان نهاد جنسی عزیز یافت، به جایی نهان نهاد قفلی ز لعل بر در…

ادامه مطلب

قصیده اول در مدح سلطان اویس

قصیده اول در مدح سلطان اویس ای غبار موکبت چشم فلک را توتیا خیر مقدم، مرحبا «اهلاً و سهلاً» مرحبا رایت رایت، به پیروزی چو…

ادامه مطلب

در مدحامیر شیخ حسن

در مدحامیر شیخ حسن ای حریم بارگاهت کعبه ملک و ملک ! ساحتت را روضه فردوس حدی مشترک در خط از عکس خطوطت ، سطح…

ادامه مطلب

در پند و دوری از دنیا

در پند و دوری از دنیا قدم نه بر سر هستی که هست این پایه ادنی ورای این مکان جاییست عالی، جای توست آنجا رها…

ادامه مطلب

قصیده هجدهم در مدح سلطان اویس

قصیده هجدهم در مدح سلطان اویس وقت آن آمد که بلبل در چمن گویا شود بهر گل گوید «خوش آمد» تا دل گل وا شود…

ادامه مطلب