غزلیات وحشی بافقی
یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد
یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد مدتی رفتیم و او یک بار یاد ما نکرد مجلس ما هر دم از یادش بهشتی دیگر…
هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم
هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم زهر تو به سد رغبت جلاب کشیدیم این باب محبت همه اشکال دقیقست ما زحمت بسیار…
ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت
ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت فتنه پاکوبان شود هنگام ابرش جستنت لاله آتشناک رویاند ز آب و خاک دشت ز آب خوی رخساره…
من این کوشش که در تسخیر آن خودکام میکردم
من این کوشش که در تسخیر آن خودکام میکردم اگر وحشی غزالی بود او را رام میکردم در این مدت اگر اوقات من صرف ملک…
مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود
مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود داشت گلبانگی و معشوف گلستانی بود دیده کز نعمت دیدار نبودش سپری مگسی بود که مهمان سرخوانی بود دست…
ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم
ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم بیهوده گرد کوچه و بازار عالمیم دیوانه طینتیم زر و سنگ ما یکیست اینیم اگر عزیز و گر خوار…
گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید
گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید دل در نظر یار چنین خوار نیاید ور دعوی جانبازی عشقی نکند دل بر جان کسی اینهمه آزار نیاید…
کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن گرید
کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن گرید اگر در بزم او بیند مرا، بر حال من گرید به بزم عیش بی دردان…
غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد
غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد نه عاشق بلهوس باشد که از آزار بگریزد ببر، گر بلبلی درد سر بیهوده از گلشن که گوید…
طراز سبزهٔ بر گلشن عذار خوش است
طراز سبزهٔ بر گلشن عذار خوش است معین است که گلشن به نوبهار خوش است چه خوش بود طرف روی یار از خط سبز بلی…
سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید
سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید سر این غرور کردم که کمی درو نیاید بحلی ز من اگر چه همه باد برد نامم…
ز پیش دیده تا جانان من رفت
ز پیش دیده تا جانان من رفت تو پنداری که از تن جان من رفت اگر خود همره جانان نرفتم ولی فرسنگها افغان من رفت…
دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم
دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم هنوز وقت نیامد که بگذری ز گناهم کرشمهای که نکاهد ز حسن اگر بنوازی به لطف گاه…
در راسته ناز فروشان که بتانند
در راسته ناز فروشان که بتانند ماییم ونگاهی که به هیچش نستانند ای عشق شدی خوار بکش ناز دو روزی کاین حسن فروشان همه قدر…
خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من باشد
خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من باشد به هر جا پا نهم از بیخودی غوغای من باشد خوش آن عشقی که در…
چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گردم
چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گردم به نزدیکش روم سد بار و باز از شرم برگردم من بد روز را آن…
جایی روم که جنس وفا را خرد کسی
جایی روم که جنس وفا را خرد کسی نام متاع من به زبان آورد کسی یاری که دستگیری یاری کند کجاست گر سینهای خراشد و…
ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست
ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست جان فدایش که به خون ریختن من برخاست میکشیدند ملایک همه چون سرمه به چشم…
پاک ساز از غیر دل ، وز خود تهی شو چون حباب
پاک ساز از غیر دل ، وز خود تهی شو چون حباب گر سبک روحی توانی خیمه زد بر روی آب خودنمایی کی کند آن…
به استغنات میرم سرو استغنا بلند من
به استغنات میرم سرو استغنا بلند من که خوش راضیست از تو جان استغنا پسند من سرت گردم به رقص آور دلم را گرم سویم…
باغ ترا نظارگیانی که دیدهاند
باغ ترا نظارگیانی که دیدهاند گفتند سبزه های خوشش بر دمیدهاند در بوستان حسن تو گل بر سر گلست در بسته بودهای و گلش را…
این بس که تماشایی بستان تو باشم
این بس که تماشایی بستان تو باشم مرغ سر دیوار گلستان تو باشم کافیست همین بهرهام از مائدهٔ وصل کز دور مگس ران سر خوان…
آه شراره بارم کان از درون برآمد
آه شراره بارم کان از درون برآمد ابریست آتش افشان کز بحر خون برآمد میکرد دل تفأل از مصحف جمالش از زلف او به فالش…
اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کند
اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کند هر کس که از جان بگذرد بسیار خون آسان کند ای دل به راه سیل غم…
ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست
ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست بر سینه چنان خورد که از جوشن جان جست این چشم چه بود آه که ناگاه گشودی…
یار ما بی رحم یاری بوده است
یار ما بی رحم یاری بوده است عشق او با صعب کاری بوده است لطف او نسبت به من این یک دو سال گر شماری…
هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد
هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد این نگاه دور را از روی او دوری مباد من کجا و رخصت آن بزم؟ دانم جای خویش…
ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست
ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست ذرهای در سایهٔ خورشید تابان آمدست قطرهای ناچیز کو را برد ابر تفرقه رفته از عمان و دیگر سوی…
من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را نه دستی داشتم بر سر،…
مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست
مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست مرض یکی و طبیعت یکی، مزاج یکیست تمام در طلب وصل و وصل میطلبیم اگر یکیم و اگر…
لطفِ پنهانی او در حقِ من بسیار است
لطفِ پنهانی او در حقِ من بسیار است گر بهظاهر سخنش نیست سخن بسیار است فرصتِ دیدنِ گل آه که بسیار کم است و آرزوی…
گر چه میدانم که میرنجی و مشکل میشود
گر چه میدانم که میرنجی و مشکل میشود گر نکوبی حلقه صد جا بر در دل میشود همچو فانوسش کسی باید که دارد پاس حسن…
کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیست
کس به بزم دلبران از دور گردان پیش نیست قرب نزدیکان مجلس حرف و صوتی بیش نیست در صلات عاشقان دوری و تنهاییست رکن گو…
عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مردهایم
عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مردهایم گرم کن هنگامهٔ دیگر که ما افسردهایم گر همه مرهم شوی ما را نباشی سودمند کز تو پر…
شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید
شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید یکروزه مهر بین که به عشق و جنون کشید آن آرزو که دوش نبودش اثر هنوز بسیار…
سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو
سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو کافر نکند آنچه تو کردی ، حذر از تو بی رحم کسی شرح جگر خوردن من…
ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد کیش
ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد کیش خون چون من بیکسی آسان توان بردن ز پیش هست بیش از طاقت من بار…
دلم را بود از آن پیمانگسل امید یاریها
دلم را بود از آن پیمانگسل امید یاریها به نومیدی کشید آخر همه امیدواریها رقیبان را ز وصل خویش تا کی معتبر سازی مکن جانا…
در دل همان محبت پیشینه باقی است
در دل همان محبت پیشینه باقی است آن دوستی که بود در این سینه باقی است باز آ و حسن جلوه ده و عرض ناز…
خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است
خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است سخن به رمز بگویم که غیر، غماز است که بر خزانهٔ این رازهای پنهان زد؟ که…
چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی
چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی اگر سنگین نبودی گوش او فریادها کردی کند بیگانگی هر چند گویم شرح غم با او چه…
جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر
جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر من نه آنم که فریب تو خورم بار دگر شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی تو…
ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش
ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش مست حسنی با رقیبان میل می خوردن مکن…
پیش تو بسی از همه کس خوارترم من
پیش تو بسی از همه کس خوارترم من زان روی که از جمله گرفتارترم من روزی که نماند دگری بر سر کویت دانی که ز…
بگذشت دورِ یوسف و دورانِ حُسنِ تو ست
بگذشت دورِ یوسف و دورانِ حُسنِ تو ست هر مصرِ دل که هست به فرمانِ حسنِ تو ست بسیار سر به کنگرهٔ عشق بستهاند آنجا…
بازم زبان شکر به جنبش درآمدست
بازم زبان شکر به جنبش درآمدست نیشکر امید ز باغم بر آمدست آن دولتی که میطلبیدیم در به در پرسیده راه خانه و خود بر…
ای همنفسان بودن و آسودن ما چیست
ای همنفسان بودن و آسودن ما چیست یاران همه کردند سفر بودن ما چیست بشتاب رفیقا که عزیزان همه رفتند ساکن شدن و راه نپیمودن…
آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد
آنکه هرگز یاد مشتاقان به مکتوبی نکرد گر چه گستاخیست میگوییم پرخوبی نکرد با وجود کاروان مصر کز هم نگسلد یوسفی دارم که هرگز یاد…
اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست
اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست میان هر دو حقیقت نیاز و نازی هست ز هر دری که نهد حسن پای ناز برون بر آستانهٔ…
ابر است و اعتدال هوای خزانی است
ابر است و اعتدال هوای خزانی است ساقی بیا که وقت می ارغوانی است در زیر ابر ساغر خورشید شد نهان روز قدح کشیدن و…