تو را بسوی رقیبان گذار بسیار است

تو را بسوی رقیبان گذار بسیار است ز رهگذار تو بر دل غبار بسیار است تو از صفا گل بی‌خاری ای نگار ولی چه سود…

ادامه مطلب

چند عمرم در شب هجران به ماتم بگذرد

چند عمرم در شب هجران به ماتم بگذرد مرگ پیش من به از عمری که در غم بگذرد بی تو از عمرم دمی باقیست آه…

ادامه مطلب

چو می‌خواهد که نامم نشنود بیگانه رای من

چو می‌خواهد که نامم نشنود بیگانه رای من ازو بیگانه بادا هرکه باشد آشنای من ز رغم من به نوعی مدعی را کام می‌بخشی که…

ادامه مطلب

حرف در مجلس نگویم جز به هم زانوی او

حرف در مجلس نگویم جز به هم زانوی او تا به چشمی سوی او بینم به چشمی سوی او میشود صد نکته‌ام خاطر نشان تا…

ادامه مطلب

خط اگرت سبزه طرف لاله نهفته

خط اگرت سبزه طرف لاله نهفته دایرهٔ ماه را به هاله نهفته شیخ که دامن‌کش از بتان شده ای گل داغ تو در آستین چو…

ادامه مطلب

در پرده عشق آهنگ زد ای فتنه قانون ساز کن

در پرده عشق آهنگ زد ای فتنه قانون ساز کن صحبت گذشت از زمزمه ای دل خروش آغاز کن دست خرد کوتاه شد از ضبط…

ادامه مطلب

دل را اگر ز صبر به جان آورد کسی

دل را اگر ز صبر به جان آورد کسی به زان که درد دل به زبان آورد کسی در عشق می‌دهند به مقدار رنج گنج…

ادامه مطلب

دوستم با تو به حدی که ز حد بیرونست

دوستم با تو به حدی که ز حد بیرونست دشمنم نیز به نوعی که ز شرح افزون است معنی دوستی از گفت و شنو مستغنی…

ادامه مطلب

رخت را آفتاب سایه‌گستر می‌توان گفتن

رخت را آفتاب سایه‌گستر می‌توان گفتن خطت را سایهٔ خورشیدپرور می‌توان گفتن میانت را نشاید موی گفت از نازکی اما دهانت را ز تنگی تنگ…

ادامه مطلب

روزگاری که رخت قبلهٔ جان بود مرا

روزگاری که رخت قبلهٔ جان بود مرا روی دل تافته از هر دو جهان بود مرا چند روزی که به سودای تو جان می‌دادم حاصل…

ادامه مطلب

ز دستت جیب گل پیراهنان را چاک می‌بینم

ز دستت جیب گل پیراهنان را چاک می‌بینم به راهت فرق زرین افسران را خاک می‌بینم نیند این بوالهوس طبعان الایش گزین عاشق منم عاشق…

ادامه مطلب

زد به درونم آتش تنگ قبا سواری

زد به درونم آتش تنگ قبا سواری دست به خونم آلود ماه لقا نگاری دام فریب دل گشت طره دل‌فریبی صید شکار جان کرد آهوی…

ادامه مطلب

زین بیشتر رکاب ستم سر گران مدار

زین بیشتر رکاب ستم سر گران مدار در راه وصل این همه کوته عنان مدار با درد و غم زیادم ازین هم عنان مکن با…

ادامه مطلب

شاهانه رخش راندن آن خردسال بین

شاهانه رخش راندن آن خردسال بین در خردی آن بزرگی و جاه و جلال بین بر ماه تازه پرتو حسنش نظر فکن صد آفتاب تعبیه…

ادامه مطلب

صبا از کشور آن پاکدامان دیر می‌آید

صبا از کشور آن پاکدامان دیر می‌آید ز یوسف بوی پیراهن به کنعان دیر می‌آید سواری تند در جولان و شوری نیست در میدان چرا…

ادامه مطلب

عقل در میدان عشق آهسته می‌راند فرس

عقل در میدان عشق آهسته می‌راند فرس وز سم آتش می‌جهاند توسن تند هوس آن چنانم مضطرب کز من گران لنگریست در ره صرصر غبار…

ادامه مطلب

کاکل که سر نهاده به طرف جبین تو

کاکل که سر نهاده به طرف جبین تو صد فتنه می‌کند به سر نازنین تو کین منت نشسته به خاطر مگر رقیب حرفی ز کینه…

ادامه مطلب

گر بدانی که گرفتار کمندت دل کیست

گر بدانی که گرفتار کمندت دل کیست ور کنی جزم که مهر تو در آب و گل کیست داد عصمت دهی از بهر رضای دل…

ادامه مطلب

گرچه قرب درگهت حدمن مهجور نیست

گرچه قرب درگهت حدمن مهجور نیست گر به لطفم گه گهی نزدیک خوانی دور نیست شمع مجلس در شب وصل تو سوزد من ز هجر…

ادامه مطلب

لعل تو در شکست من زمزمه بس نمی‌کند

لعل تو در شکست من زمزمه بس نمی‌کند آن چه تو دوست میکنی دشمن کس نمی‌کند از سخن حریف سوز آن چه تو آتشین زبان…

ادامه مطلب

مردم و بر دل من باز غم یار هنوز

مردم و بر دل من باز غم یار هنوز جان سبک رفت و من از عشق گران بار هنوز حال من زار و به بالین…

ادامه مطلب

منم آن گدا که باشد سر کوی او پناهم

منم آن گدا که باشد سر کوی او پناهم لقبم شه گدایان که گدای پادشاهم شده راست کار بختم ز فلک که کرده مایل به…

ادامه مطلب

نهال گلشن دل نخل نو رسیدهٔ اوست

نهال گلشن دل نخل نو رسیدهٔ اوست بهار عالم جان خط نودمیدهٔ اوست ز چشم او به نگه کردنی گرفتارم که از نهفته نگه‌های برگزیدهٔ…

ادامه مطلب

هیچ می گویی اسیری داشتم حالش چه شد

هیچ می گویی اسیری داشتم حالش چه شد خستهٔ من نیم جانی داشت احوالش چه شد هیچ می‌پرسی که مرغی کز دیاری گاه گاه می‌رسید…

ادامه مطلب

از قید عهد بنده تو خود رسته بوده‌ای

از قید عهد بنده تو خود رسته بوده‌ای عهدی نهفته هم به کسی بسته بوده‌ای خواب گران صبح خبر داد ازین که دوش در بزم…

ادامه مطلب

آمد از مجلس برون در سر هوای سیر باغ

آمد از مجلس برون در سر هوای سیر باغ بادپای جلوه در زین باد جولان در دماغ حسن را از چهرهٔ زیبای او گل در…

ادامه مطلب

آن که آیینهٔ صنع از روی نیکوی تو ساخت

آن که آیینهٔ صنع از روی نیکوی تو ساخت همهٔ آیینهٔ رخان را خجل از روی تو ساخت طاق ایوان خجالت گذرانید ز مه آن…

ادامه مطلب

ای به من صدق و صفای تو دروغ

ای به من صدق و صفای تو دروغ مهر من راست وفای تو دروغ نالش غیر ز جور تو غلط بر زبانش گله‌های تو دروغ…

ادامه مطلب

ای سنگ دل ز پرسش روز جزا بترس

ای سنگ دل ز پرسش روز جزا بترس خون من غریب مریز از خدا بترس هر دم به سینه راه مده کینهٔ مرا وز آه…

ادامه مطلب

ای مرا دلبر و دل آرا تو

ای مرا دلبر و دل آرا تو دل من کس ندارد الا تو روز و شب از خدا همی طلبم که به روز آورم شبی…

ادامه مطلب

با چنین جرمی نراندم از دل ویران تو را

با چنین جرمی نراندم از دل ویران تو را این قدرها جای در دل بوده است ای جان تو را ساحری گویا که با چندین…

ادامه مطلب

بر درت کانجا سیاست مانع از داد من است

بر درت کانجا سیاست مانع از داد من است آن که بی‌زنجیر در بند است فریاد من است آن که می‌گردد مدام از دور باش…

ادامه مطلب

بزم برهم زده‌ای ای دل بر خشم به جوش

بزم برهم زده‌ای ای دل بر خشم به جوش چشم از جنگ بغو غالب از اعراض خموش گرمیش شعله فروزان ز رخ ماه شعاع تلخیش…

ادامه مطلب

به اقبال از سفر چون مرکب آن نازنین آید

به اقبال از سفر چون مرکب آن نازنین آید به استقبال خیل او تزلزل در زمین آید به سرعت شخص طاقت پا بگرداند ز پشت…

ادامه مطلب

به دوستی خودم میکشی که رای من است این

به دوستی خودم میکشی که رای من است این به خویش دشمنی کرده‌ام سزای من است این گداختم ز جفا تا وفا به عهد تو…

ادامه مطلب

به مرگ کوه کن کزوی المها یاد می‌آید

به مرگ کوه کن کزوی المها یاد می‌آید هنوز از کوه تا دم میزنی فریاد می‌آید همانا در کمال عشق نقصی بود مجنون را که…

ادامه مطلب

پند گوی تو چه‌ها تا به تو فهمانیده

پند گوی تو چه‌ها تا به تو فهمانیده کز منت باز به این مرتبه رنجانیده ز آتش سرکش قهرت ز تو رو گردانست عاشق روی…

ادامه مطلب

تو چون رفتی به سلطان خیالت ملک دل دادم

تو چون رفتی به سلطان خیالت ملک دل دادم غرض از چشم اگر رفتی نخواهی رفت از یادم تو آن صیاد بی‌قیدی که باقیدم رها…

ادامه مطلب

چنین که من ز تو خود را نموده‌ام بیزار

چنین که من ز تو خود را نموده‌ام بیزار نعوذبالله اگر افتدم به تو سرو کار هزار جان به جسد آیدم اگر روزی کشی به…

ادامه مطلب

چو ناز او به میان تیغ دلستانی بست

چو ناز او به میان تیغ دلستانی بست سر نیاز به فتراک بدگمانی بست به دست جور چو داد از شکست عهد عنان به یاد…

ادامه مطلب

حرف عشقت مگر امشب ز یکی سرزده است

حرف عشقت مگر امشب ز یکی سرزده است که حیا این همه آتش به گلت در زده است زده جام غضب آن غمزه مگر غمزده‌ای…

ادامه مطلب

خط ز رخت سر کشید سرکشی ای گل بس است

خط ز رخت سر کشید سرکشی ای گل بس است وقت نوازش رسید ناز و تغافل بس است نخل تو شد میوهٔ ریز از تو…

ادامه مطلب

در سیر چمن دیدم سرو چمن آرائی

در سیر چمن دیدم سرو چمن آرائی زیبا تن و اندامی رعنا قد و بالائی در پرده عذار او در بسته گلستانی در رمز دهان…

ادامه مطلب

دل مایل تو شد که سیه رو چو دیده باد

دل مایل تو شد که سیه رو چو دیده باد خون گشته قطره قطره ز مژگان چکیده باد جان نیز گشت پیرو دل کز ره…

ادامه مطلب

دوش چشمم هم به خواب از فکر و هم بیدار بود

دوش چشمم هم به خواب از فکر و هم بیدار بود در میان خواب و بیداری دلم با یار بود گرچه بود از هر دو…

ادامه مطلب

دیگر که هوای گل خودروی تو دارد

دیگر که هوای گل خودروی تو دارد سیلاب سرشک که سر کوی تو دارد بر هم زده دارد گل نازک ورقت را آن باد مخالف…

ادامه مطلب

روزگاری رفت و از ما نامدت یک بار یاد

روزگاری رفت و از ما نامدت یک بار یاد دردمندان فراموش کرده را میدار یاد بی‌تکلف خوش طبیب مشفقی کز درد تو مردم و هرگز…

ادامه مطلب

ز دل دودی بلند آویخته زلف نگون‌سارش

ز دل دودی بلند آویخته زلف نگون‌سارش خدا گرداندم یارب، بلاگردان هر تارش ز هر چشمی به حسرت می‌گشاید از پی آن گل بهر گامی…

ادامه مطلب

زدی به دست ارادت چو حلقه بر در دل

زدی به دست ارادت چو حلقه بر در دل ز در درآ و ببین خانهٔ مصور دل در آرزوست مه خرگهی که بر گردون منور…

ادامه مطلب

زهی ز سلطنتت روزگار منت دار

زهی ز سلطنتت روزگار منت دار شکار کرده خلقت دل صغار و کبار جدار بزم تو را مهر گشته حاشیه پوش سوار عزم تو را…

ادامه مطلب