‍ شستم از دیوار دل، حرف و حساب کهنه را

‍ شستم از دیوار دل، حرف و حساب کهنه را
ریختم در کوچهٔ ساقی شراب کهنه را
ماه من یک روسری کافی‌ست حرفش را مزن
پشت کوه انداز زنجیر نقاب کهنه را
دفتر عشق است و هی چاپ مجدد می‌شود
چون که می‌خواند خدا هم این کتاب کهنه را
جز صدای نالهٔ لیلی و مجنون نشنوی
هرچه با انگشت بفشاری رباب کهنه را
بس‌که این نوها نواهای جدایی می‌زنند
دل فرو نگذاشت از کف انتخاب کهنه را
در خیابان دیدمش بر دار عشق آویخته
هی گره می‌زد به حلق خود طناب کهنه را
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *