عطار چون ز مرغ سحر فغان برخاست – عطار نیشابوری

چون ز مرغ سحر فغان برخاست ناله از طاق آسمان برخاست صبح چون دردمید از پس کوه آتشی از همه جهان برخاست عنبر شب چو…

ادامه مطلب

عطار چون کنم معشوق عیار آمدست – عطار نیشابوری

چون کنم معشوق عیار آمدست دشنه در کف سوی بازار آمدست دشنهٔ او تشنهٔ خون دل است لاجرم خونریز و خونخوار آمدست همچنان کان پسته…

ادامه مطلب

عطار روی تو شمع آفتاب بس است – عطار نیشابوری

روی تو شمع آفتاب بس است موی تو عطر مشک ناب بس است چند پیکار آفتاب کشم قبلهٔ رویت آفتاب بس است روی چون روز…

ادامه مطلب

عطار خط مکش در وفا کزآن توام – عطار نیشابوری

خط مکش در وفا کزآن توام فتنهٔ خط دلستان توام بی تو با چشم خون فشان همه شب در غم لعل درفشان توام از دهانت…

ادامه مطلب

عطار خال مشکین بر آفتاب مزن – عطار نیشابوری

خال مشکین بر آفتاب مزن شیوه‌ای دیگرم بر آب مزن گر به آتش نمی‌زنی آبی آتشم در دل خراب مزن صد گره هست از تو…

ادامه مطلب

عطار خطی کان سرو بالا می‌درآرد – عطار نیشابوری

خطی کان سرو بالا می‌درآرد برای کشتن ما می‌درآرد به زیبایی گل سرخش به انصاف خطی سرسبز زیبا می‌درآرد بگرد روی همچون ماه گویی هلالی…

ادامه مطلب

عطار کسی کو هرچه دید از چشم جان دید – عطار نیشابوری

کسی کو هرچه دید از چشم جان دید هزاران عرش در مویی عیان دید عدد از عقل خاست اما دل پاک عدد گردید از گفت…

ادامه مطلب

عطار گاهیم به لطف می نوازی – عطار نیشابوری

گاهیم به لطف می نوازی گاهیم به قهر می‌گدازی در معرض قهر و لطف تو من زان می‌سوزم که می‌نسازی چون چنگ دو تا شدم…

ادامه مطلب

عطار گر تو نسیمی ز زلف یار نیابی – عطار نیشابوری

گر تو نسیمی ز زلف یار نیابی تا به ابد رد شوی و بار نیابی یک دم اگر بوی زلف او به تو آید گنج…

ادامه مطلب

عطار گر من اندر عشق مرد کارمی – عطار نیشابوری

گر من اندر عشق مرد کارمی از بد و نیک و جهان بیزارمی کفر و دین درباختم در بیخودی چیستی گر بیخود از دلدارمی کاشکی…

ادامه مطلب

عطار گرد ره تو کعبه و خمار نماند – عطار نیشابوری

گرد ره تو کعبه و خمار نماند یک دل ز می عشق تو هشیار نماند ور یک سر موی از رخ تو روی نماید بر…

ادامه مطلب

عطار ما درد فروش هر خراباتیم – عطار نیشابوری

ما درد فروش هر خراباتیم نه عشوه فروش هر کراماتیم انگشت‌زنان کوی معشوقیم وانگشت‌نمای اهل طاماتیم حیلت‌گر و مهره دزد و اوباشیم دردی‌کش و کم‌زن…

ادامه مطلب

عطار مرا سودای تو جان می بسوزد – عطار نیشابوری

مرا سودای تو جان می بسوزد چو شمعی زار و گریان می‌بسوزد غمت چندان که دوزخ سوخت عمری به یک ساعت دو چندان می‌بسوزد فکندی…

ادامه مطلب

عطار منم از عشق سرگردان بمانده – عطار نیشابوری

منم از عشق سرگردان بمانده چو مستی واله و حیران بمانده امید از جان شیرین بر گرفته جدا از صحبت یاران بمانده سر و سامان…

ادامه مطلب

عطار نشستی در دل من چونت جویم – عطار نیشابوری

نشستی در دل من چونت جویم دلم خون شد مگر در خونت جویم تو با من در درون جان نشسته من از هر دو جهان…

ادامه مطلب

عطار هر دمم در امتحان چندی کشی – عطار نیشابوری

هر دمم در امتحان چندی کشی دامنم در خون جان چندی کشی مهربان خویشتن گفتم تو را کینهٔ آن هر زمان چندی کشی همچو خاکم…

ادامه مطلب

عطار هر که درین درد گرفتار نیست – عطار نیشابوری

هر که درین درد گرفتار نیست یک نفسش در دو جهان کار نیست هر که دلش دیدهٔ بینا نیافت دیدهٔ او محرم دیدار نیست هر…

ادامه مطلب

عطار هر که هست اندر پی بهبود خویش – عطار نیشابوری

هر که هست اندر پی بهبود خویش دور افتادست از مقصود خویش تو ایازی پوستین را یاد دار تا نیفتی دور از محمود خویش عاشقی…

ادامه مطلب

عطار هرگاه که مست آن لقا باشم – عطار نیشابوری

هرگاه که مست آن لقا باشم هشیار جهان کبریا باشم مستغرق خویش کن مرا دایم کافسوس بود که من مرا باشم کان دم که صواب…

ادامه مطلب

عطار ساقیا گه جام ده گه جام خور – عطار نیشابوری

ساقیا گه جام ده گه جام خور گر به معنی پخته‌ای می خام خور زر بده بستان می تلخ آنگهی با بت شیرین سیم‌اندام خور…

ادامه مطلب

عطار عشق جز بخشش خدایی نیست – عطار نیشابوری

عشق جز بخشش خدایی نیست این به سلطانی و گدایی نیست هر که او برنخیزد از سر سر عشق را با وی آشنایی نیست عشق…

ادامه مطلب

عطار عقل کجا پی برد شیوهٔ سودای عشق – عطار نیشابوری

عقل کجا پی برد شیوهٔ سودای عشق باز نیابی به عقل سر معمای عشق عقل تو چون قطره‌ای است مانده ز دریا جدا چند کند…

ادامه مطلب

عطار در ده می عشق یک دم ای ساقی – عطار نیشابوری

در ده می عشق یک دم ای ساقی تا عقل کند گزاف در باقی زین عقل گزاف گوی پر دعوی بگذر که گذشت عمر ای…

ادامه مطلب

عطار در زیر بار عشقت هر توسنی چه سنجد – عطار نیشابوری

در زیر بار عشقت هر توسنی چه سنجد با داو ششدر تو هر کم زنی چه سنجد چون پنجه‌های شیران عشق تو خرد بشکست در…

ادامه مطلب

عطار عاشقی نه دل نه دین می‌بایدش – عطار نیشابوری

عاشقی نه دل نه دین می‌بایدش من چنینم چون چنین می‌بایدش هر کجا رویی چو ماه آسمان است پیش رویش بر زمین می‌بایدش زن صفت…

ادامه مطلب

عطار عشق تو ز اختیار بیرون است – عطار نیشابوری

عشق تو ز اختیار بیرون است وصل تو ز انتظار بیرون است چون با تو نهم قرار وصلت چون کار تو از قرار بیرون است…

ادامه مطلب

عطار دل ز جان برگیر تا راهت دهند – عطار نیشابوری

دل ز جان برگیر تا راهت دهند ملک دو عالم به یک آهت دهند چون تو برگیری دل از جان مردوار آنچه می‌جویی هم آنگاهت…

ادامه مطلب

عطار سر مستی ما مردم هشیار ندانند – عطار نیشابوری

سر مستی ما مردم هشیار ندانند انکار کنان شیوهٔ این کار ندانند در صومعه سجاده نشینان مجازی سوز دل آلودهٔ خمار ندانند آنان که بماندند…

ادامه مطلب

عطار در سرم از عشقت این سودا خوش است – عطار نیشابوری

در سرم از عشقت این سودا خوش است در دلم از شوقت این غوغا خوش است من درون پرده جان می‌پرورم گر برون جان می…

ادامه مطلب

عطار در دلم تا برق عشق او بجست – عطار نیشابوری

در دلم تا برق عشق او بجست رونق بازار زهد من شکست چون مرا می‌دید دل برخاسته دل ز من بربود و درجانم نشست خنجر…

ادامه مطلب

عطار از پس پردهٔ دل دوش بدیدم رخ یار – عطار نیشابوری

از پس پردهٔ دل دوش بدیدم رخ یار شدم از دست و برفت از دل من صبر و قرار کار من شد چو سر زلف…

ادامه مطلب

عطار ای خرد را زندگی جان ز تو – عطار نیشابوری

ای خرد را زندگی جان ز تو بندگی از عقل و جان فرمان ز تو هر زمان قسم دل پر درد من صد هزاران درد…

ادامه مطلب

عطار آفتاب عاشقان روی تو بس – عطار نیشابوری

آفتاب عاشقان روی تو بس قبلهٔ سرگشتگان کوی تو بس ترکتاز هر دو عالم را به حکم یک گره از زلف هندوی تو بس آب…

ادامه مطلب

عطار اسرار تو در زبان نمی‌گنجد – عطار نیشابوری

اسرار تو در زبان نمی‌گنجد واوصاف تو در بیان نمی‌گنجد اسرار صفات جوهر عشقت می‌دانم و در زبان نمی‌گنجد خاموشی به که وصف عشق تو…

ادامه مطلب

عطار اگر تو عاشقی معشوق دور است – عطار نیشابوری

اگر تو عاشقی معشوق دور است وگر تو زاهدی مطلوب حور است ره عاشق خراب اندر خراب است ره زاهد غرور اندر غرور است دل…

ادامه مطلب

عطار آن را که ز وصل او خبر بود – عطار نیشابوری

آن را که ز وصل او خبر بود هر روز قیامتی دگر بود چه جای قیامت است کاینجا این شور از آن عظیم‌تر بود زیرا…

ادامه مطلب

عطار آنکه چندین نقش ازو برخاسته است – عطار نیشابوری

آنکه چندین نقش ازو برخاسته است یارب او در پرده چون آراسته است چون ز پرده دم به دم می تافته است هر دو عالم…

ادامه مطلب

عطار ای آفتاب رویت از غایت نکویی – عطار نیشابوری

ای آفتاب رویت از غایت نکویی افزون ز هرچه دانی برتر ز هرچه گویی گر نیکویی رویت یک ذره رخ نماید دو کون مست گردد…

ادامه مطلب

عطار ای صدف لعل تو حقهٔ در یتیم – عطار نیشابوری

ای صدف لعل تو حقهٔ در یتیم عارض تو بی قلم خط زده بر لوح سیم روح دهن مانده باز در سر زلفت مدام عقل…

ادامه مطلب

عطار ای برده به آب‌روی آبم – عطار نیشابوری

ای برده به آب‌روی آبم وز نرگس نیم خواب خوابم تا روی چو ماه تو بدیدم افتاده چو ماهیی ز آبم چون شد خط سبز…

ادامه مطلب

عطار ای مرا زندگی جان از تو – عطار نیشابوری

ای مرا زندگی جان از تو زنده بینم همه جهان از تو به زمین می فرو شود خورشید هر شب از شرم، پر فغان از…

ادامه مطلب

عطار بوی زلف یار آمد یارم اینک می‌رسد – عطار نیشابوری

بوی زلف یار آمد یارم اینک می‌رسد جان همی آساید و دلدارم اینک می‌رسد اولین شب صبحدم با یارم اینک می‌دمد وآخرین اندیشه و تیمارم…

ادامه مطلب

عطار پیر ما بار دگر روی به خمار نهاد – عطار نیشابوری

پیر ما بار دگر روی به خمار نهاد خط به دین برزد و سر بر خط کفار نهاد خرقه آتش زد و در حلقهٔ دین…

ادامه مطلب

عطار بیار آن جام می تا جان فشانیم – عطار نیشابوری

بیار آن جام می تا جان فشانیم نثاری بر سر جانان نشانیم بیا جانا که وقت آن درآمد که جان بر جام جان‌افشان فشانیم چو…

ادامه مطلب

عطار تا بر رخ تو نظر فکندم – عطار نیشابوری

تا بر رخ تو نظر فکندم بنیاد وجود برفکندم مرغی بودم به دست سلطان از دست تو بال و پر فکندم هرچیز که داشتم تر…

ادامه مطلب

عطار تا دل ز کمال تو نشان یافت – عطار نیشابوری

تا دل ز کمال تو نشان یافت جان عشق تو در میان جان یافت پروانهٔ شمع عشق شد جان چون سوخته شد ز تو نشان…

ادامه مطلب

عطار تا عشق تو را به جان ربودم – عطار نیشابوری

تا عشق تو را به جان ربودم بی درد تو یک نفس نبودم از روز ازل هنوز مستم وز شوق الست در سجودم گفتی که…

ادامه مطلب

عطار جهانی جان چو پروانه از آن است – عطار نیشابوری

جهانی جان چو پروانه از آن است که آن ترسا بچه شمع جهان است به ترسایی درافتادم که پیوست مرا زنار زلفش بر میان است…

ادامه مطلب

عطار تا عشق تودر میان جان است – عطار نیشابوری

تا عشق تودر میان جان است جان بر همه چیز کامران است یارب چه کسی که در دو عالم کس قیمت عشق تو ندانست عشقت…

ادامه مطلب

عطار ترسا بچهٔ لولی همچون بت روحانی – عطار نیشابوری

ترسا بچهٔ لولی همچون بت روحانی سرمست برون آمد از دیر به نادانی زنار و بت اندر بر ناقوس ومی اندر کف در داد صلای…

ادامه مطلب