غزلیات – صائب تبریزی
تا غنچه شکایت من وا نمی شود
تا غنچه شکایت من وا نمی شود این عقده ها ز زلف سخن وا نمی شود صد خنده بلبل از گل تصویر وا کشید آن…
نبرده خط ز عذار تو آب و تاب هنوز
نبرده خط ز عذار تو آب و تاب هنوز بر آتش تو جگرها شود کباب هنوز شد آفتاب تو در ابر خط نهان هر چند…
تا سالکان به آبله پایی نمی رسند
تا سالکان به آبله پایی نمی رسند صد سال اگر روند به جایی نمی رسند تا التجا به ناخن تدبیر می برند این عقده ها…
ناله را درد از دل افگار می آرد برون
ناله را درد از دل افگار می آرد برون زخم ناخن نغمه را از تار می آرد برون تنگدستی نفس را در حلقه فرمان کشد…
تا دیده محو روی تو شد کامیاب شد
تا دیده محو روی تو شد کامیاب شد شبنم به آفتاب رسید آفتاب شد حسن تو از دمیدن خط کامیاب شد پیغمبر جمال تو صاحب…
نادان ز حرص درتب و تاب است بیشتر
نادان ز حرص درتب و تاب است بیشتر در شوره زار موج سراب است بیشتر درعالمی که خرج تماشا شود نگاه در چشم باز، پرده…
تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است
تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است از هاله مه به حلقه ماتم نشسته است راهی به حق ز هر دل در خون…
می نماید صد گره را یک گره زنار عشق
می نماید صد گره را یک گره زنار عشق سبحه داران چون برون آیند ازبازار عشق؟ بوی این می آسمانها را به دور انداخته است…
تا چند آه سرد کشی ز آرزوی گنج؟
تا چند آه سرد کشی ز آرزوی گنج؟ تا کی به گرد مار بگردی به بوی گنج؟ صد بار تا ز پوست نیای برون چو…
می کند گرم طلب شعله آواز مرا
می کند گرم طلب شعله آواز مرا می شود زمزمه بال و پر پرواز مرا سرمه خامشی من بود از تنهایی می شود ناله دو…
تا به کی همچون سگان گیرد ترا در خواب، صبح؟
تا به کی همچون سگان گیرد ترا در خواب، صبح؟ چون گل از شبنم بزن بر چهره خود آب، صبح شیر مست فیض شو از…
می کند از مهربانی حفظ طفل نوسوار
می کند از مهربانی حفظ طفل نوسوار آن که می دارد عنان اختیار ازمن دریغ آب می بندد به روی تشنگان کربلا هرکه دارد جام…
تا به عزم صید آن بی باک می آید برون
تا به عزم صید آن بی باک می آید برون خون ز چشم حلقه فتراک می آید برون تنگدستی راست لازم گریه بی اختیار وقت…
می شود نقل مجالس چون شود شیرین سخن
می شود نقل مجالس چون شود شیرین سخن همچو خون پنهان نمی ماند چو شد رنگین سخن از تأمل می شود شایسته تحسین سخن پیچ…
تا از خودی خود نبریدند عزیزان
تا از خودی خود نبریدند عزیزان چون نی به مقامی نرسیدند عزیزان چون عمر سبکسیر ازین عالم پرشور رفتند و به دنبال ندیدند عزیزان دادند…
می شدم بیرون ز خود گر منزل می داشتم
می شدم بیرون ز خود گر منزل می داشتم دست و پایی می زدم گر ساحلی می داشتم بهترست از عقل ناقص چون جنون کامل…
خرد در سر مرا در خم فلاطون است پنداری
خرد در سر مرا در خم فلاطون است پنداری هوس در دل مرا در خاک قارون است پنداری ز اقبال جنون بر سینه هر داغی…
می دهم گر چه به ظاهر چو قلم داد سخن
می دهم گر چه به ظاهر چو قلم داد سخن سر مویی خبرم نیست ز ایجاد سخن بی سخن مسندش از دست سلیمان باشد سایه…
خانه دنیا به سامان گر نباشد گو مباش
خانه دنیا به سامان گر نباشد گو مباش نقش بر دیوار زندان گر نباشد گو مباش حسن گیرا رانباشد حاجت دام و کمند زلف بر…
می پرستان در بهشت نقد ساغر می کشند
می پرستان در بهشت نقد ساغر می کشند دور گردان انتظار آب کوثر می کشند خود حسابان از کتاب و از حساب آسوده اند ساده…
خال یا تخم امید عاشق شیداست این؟
خال یا تخم امید عاشق شیداست این؟ زلف یا شیراه جمعیت دلهاست این؟ زلفش از معموره دلها برآورده است گرد یا بهار بی خزان عنبر…
مومنی را می کند آزاد از قید فرنگ
مومنی را می کند آزاد از قید فرنگ هرکه می سازد درین محفل ز خود بیگانه ام تا به کی در خوردن دل روزگارم بگذرد…
خاکساری در بلندی ها رسا افتاده است
خاکساری در بلندی ها رسا افتاده است آسمان این پشته را در زیر پا افتاده است عاشقان را نیست جز تسلیم دیگر مطلبی دیده قربانیان…
مهلت دور سبکسیر جهان اینهمه نیست
مهلت دور سبکسیر جهان اینهمه نیست توشه بردار و روان شو که زمان اینهمه نیست مرگ در چشم سبک عقل، شکوهی دارد پیش ارباب دل…
خاک ما در گوشه میخانه بودی کاشکی
خاک ما در گوشه میخانه بودی کاشکی حشر ما با شیشه و پیمانه بودی کاشکی تا شدی محو از بساط آفرینش تخم شید نقل مستان…
منم که دام بلایم رهایی قفس است
منم که دام بلایم رهایی قفس است وداع زندگیم در جدایی قفس است نمی توان به زر گل مرا به دام آورد ز بیضه مرغ…
خار دیوارم که از برگ و نوا بی طالعم
خار دیوارم که از برگ و نوا بی طالعم از ثبات خویش در نشو و نما بی طالعم با من غم دیده نه دلدار می…
من و دزدیده در آن چاک گریبان دیدن
من و دزدیده در آن چاک گریبان دیدن جلوه یوسفی از رخنه زندان دیدن رمزی از بوالعجبی های نظربازان است طبل رسوا زدن و شیوه…
حیات من سخنهای دلنشین باشد
حیات من سخنهای دلنشین باشد غذای من چو صدف گوهر ثمین باشد به لعل در جگر سنگ آب ورنگ رسید برای رزق چرا کس دگرغمین…
من کیستم، چو پل دل خود آب کرده ای
من کیستم، چو پل دل خود آب کرده ای آغوش باز در ره سیلاب کرده ای در جستجوی ماهی سیمین لباس او تن را درین…
حفظ دولت در پریشان کردن سیم و زرست
حفظ دولت در پریشان کردن سیم و زرست مد احسان رشته شیرازه این دفترست رتبه ریزش بود بالاتر از اندوختن پیش عارف برگریز از نوبهاران…
من آن نیم که ز درد گران کنم فریاد
من آن نیم که ز درد گران کنم فریاد ز سنگلاخ چو آب روان کنم فریاد چنین که گوش گل از شبنم است پرسیماب چه…
دود از نهاد خلق برآرد گزند ما
دود از نهاد خلق برآرد گزند ما افتد به کار شعله گره از سپند ما دل بر نگارخانه صورت نبسته ایم از شیر ماهتاب شود…
مکن کوتاه در ایام خط زلف پریشان را
مکن کوتاه در ایام خط زلف پریشان را که باشد ناگزیر از مد بسم الله دیوان را ز آزار دل سرگشتگان بگذر که این خجلت…
دندان نماند و حرف طرازی همان بجاست
دندان نماند و حرف طرازی همان بجاست برچیده گشت مهره و بازی همان بجاست روز قیامت و شب هجران به سر رسید وین راه را…
مکن بر نفس رحمت با تو چون راه جفا گیرد
مکن بر نفس رحمت با تو چون راه جفا گیرد سزای کشتن است آن سگ که پای آشنا گیرد مترس از نفس سرکش، پنجه تسخیر…
دلی کز زلف او شیرازه جمعیتی دارد
دلی کز زلف او شیرازه جمعیتی دارد شبش خوش باد کز دوران کمند وحدتی دارد یکی صد شد زخط سبز حسن آن لب میگون در…
مقام بوسه لب زان عارض سیراب می جوید
مقام بوسه لب زان عارض سیراب می جوید فغان کاین بی بصیرت در حرم محراب می جوید مشو غافل زفیض خاکساری در برومندی که ریحان…
دلش از گریه من رنگ نمی گرداند
دلش از گریه من رنگ نمی گرداند کوه را سیل گرانسنگ نمی گرداند بس که ویرانه ام از گرد علایق پاک است سیل در خانه…
مطربی خواهم که مست از نغمه سازم کند
مطربی خواهم که مست از نغمه سازم کند هر قدر کز خویش افتم دور آوازم کند فکر آغاز و غم انجام تا کی، می کجاست؟…
دل هرکس که مقید به هوس می گردد
دل هرکس که مقید به هوس می گردد عنکبوتی است که عاجز ز مگس می گردد چون شرر سر به هوا دل ز هوس می…
مسیحا از سر بالین من رنجور برخیزد
مسیحا از سر بالین من رنجور برخیزد چراغ آفتاب از بزم من بی نور برخیزد چنین کز بار درد افتاده ام از پا، عجب دارم…
دل مقید به شکرزار هوس نیست مرا
دل مقید به شکرزار هوس نیست مرا رشته حرص به پا همچو مگس نیست مرا خواهم از عالم بالا چو صدف روزی خویش چون نگین…
مستان که رو در آینه جام می کنند
مستان که رو در آینه جام می کنند خونها ز غصه در دل ایام می کنند دامان عشق گیر که اسباب حسرت است جز درد…
دل کجا از چنگ آن طناز می آید برون؟
دل کجا از چنگ آن طناز می آید برون؟ کبک کی از عهده شهباز می آید برون؟ نام شاهان از اثر در دور می ماند…
وقت است از شکوفه چمن سیمتن شود
وقت است از شکوفه چمن سیمتن شود هر خار خشک یوسف گل پیرهن شود دست نگار بسته شود هر کف زمین هر گوشه دلپذیر چو…
دل صد پاره خود را به زلف یار می بندم
دل صد پاره خود را به زلف یار می بندم من این اوراق را شیرازه از زنار می بندم به چشم خیره رسوا نگاهان برنمی…
یار ما در پرده شب باده تنها می خورد
یار ما در پرده شب باده تنها می خورد سازگارش باد یارب گرچه بی ما می خورد سبز نتواند شد از خجلت میان مردمان هر…
دل زهر نقش گشته ساده مرا
دل زهر نقش گشته ساده مرا دو جهان از نظر فتاده مرا زه نگیرد کمان پر زورم نکشد عقل در قلاده مرا تا چو مجنون…
وقت خط پهلو تهی از یار کردن مشکل است
وقت خط پهلو تهی از یار کردن مشکل است در بهاران پشت بر گلزار کردن مشکل است می توان کردن به تلقین زنده خون مرده…